شبکه ای از وبلاگ ها

امشب بعد چند روز نشستم پایه سیستم و کارایی رو که چند روزه همش بهشون فکر می کنم رو نهایی کردم.

سه تا وبلاگ برای دانشجوهام درست کردم, دو تا بازاریابی  و یکی هم فروش.

یکمی از اون حالو و هوای بیحالی سایبری خارجشون کردم. 

لینکشو می زارم اینجا تویه لینکدونی شاید بدرد شما هم بخوره.

البته مطالبشون بیشتر کپی و پیستی هست اما گاهی اوقات هم گزارشات دست اولی هم توش پیدا میشه.

در ضمن من برای بار دوم در این چند سال عمو شدم و یک برادرزاده ی خوشگل و پهلوون به اسم سپند خدا بما داد. از او رشید مشیدا . 

اگه خواستین به جاوید زنگ بزنین و بهش تبریک بگین. یا تویه صفحه ی فیسبوکش هم میتونین.

در ضمن اینکه آدم حالش خیلی خوب نباشه هم همیشه اوقات بد نیست. چون باعث میشه که برای اینکه حالش خوب بشه, حدا قل دنبال انجام دادن کارهای عقب موندش باشه.

فهلن خدامافظی 

اندر مزایای جنی دات کام

امروز روز 15 فوریه سال 2010 برابر است با 25 بهمن ماه سال 1388 و دقیقاً 11 سال از تاریخ ازدواج جاوید و بهناز میگذره. 

پس بهشون تبریک می گم و امیدوارم که 11 سال آتی زندگی شون رو همینجور رو به جلو و سخت کوشانه در کنار هم و کمند خوشگل سر کنند.

وقتی می گم خوشگل کاملا جدی می گم و این هم مدرکش.

*&$#^^#@*#&@#$^@^@*@#)$@#$&@$&@#&

*                                                                        &

*                                                                        &

*                                                                        &

*                                                                        &

*                                                                        &

*&$#^^#@*#&@#$^@^@*@#)$@#$&@$&@#&

11 سال از اون روز می گذره. روزی که همه ی ما 11 سال کوچیکتر بودیم و چقدر زود.

راستی 11 سال قبل شما کجا بودید و چکار می کردید.

اما همه ی این خیرات و یاد ایام خیلی جوانی ناشی از یک سایتی هست به جنی دات کام

که شما میتوانید تمام جد و آباد خود را در یک محیط کاملاً تعاملی و وب 2.0 وارد کرده و هر اطلاعاتی و اینجوری یک درخت از اجداد و نیاکان خود برای روز مبادا در سال 3250 میلادی یا 2100 شمسی نگهداری کنید.

به امتحانش می ارزه.

پا نوشت : با عرض معذرت این سرویس پیکاسو وب البومز هم مثله اینکه اینجا فیلتره و من نتونستم عکس برادرزاده ی خوشگلم رو آپلود کنم. اما در اسرع وقت در همون قاب عکس بالا میزارم تا نظر شمارو هم بدونم.


اعلام وجود کردن, چه کار سختی؟

سلام به همه 

دیروز سومین روز تجربه ی کلاس داری خودم رو از سر گذروندم.

بچه های ترم 8 کارشناسی مدیریت بازرگانی, و کلی متفاوت از دو روز اول. سن ها بالاتر و چند تا پیر مرد هم بودن با سن هایی حدود 40 45 سال و باز هم مثله دو روز قبل, نسبت آقایون به خانوم ها حدود 1 به سه بود. 

مثله همیشه ازشون خواستم که خودشون رو در حد 1 تا 2 دقیقه معرفی کنند و چقدر سخت بود براشون. چقدر سخت بود که حرف بزنند و اعلام وجود کنند و فضا رو برای مشارکت باز کنند.

دقیقاً همون چیزی که همینجا مشاهده میشه. لازم نیست که برای اعلام وجود کردن از طبقه ی دوم یک ساختمان بپریم, همین که تویه این وبلاگ, سر این کلاس, تویه محل کار, بگی که من هم برای خودم نظری دارم, شخصیتی دارم, نقش هایی تویه زندگی دارم که ممکنه با نظر شما, شخصیت شما, نقشهای شما تویه زندگی متفاوت باشه, بدون اینکه ناچار باشیم هیچ کدوم از اون ها, نه ماله منرو , نه مال شما رو مخدوش و منکوب کنیم, کافی هست. ما احتیاج به ارتباط برقرار کردن داریم, مشارکت کردن و باز عمل کردن, نه تنها تویه حرفامون, بلکه تویه ذهن مون هم احتیاج به راحت و گشاده فکر کردن داریم.

نمیخوام گلایه کنم. اما برای 16 نفر دعوت نامه فرستادم, فقط سه نفر اعلام همکاری کردن و حساب باز کردن و تنها یک نفر نوشته.

دیروز حرف از کار و کار آفرینی بود, همه می گفتند که احتیاج به سرمایه , زمین , ماشین آلات و و و داره. همه از محدودیت هاشون حرف می زدند. هیشکی از داشته ها ی خودش و ایده های نو و خلاقانه ی خودش حرف نمی زد. 

اینجا هم که احتیاج به هیچی نداره, نه سرمایه, نه زمین , نه ماشین و نه هیچ چیز دیگه, اینجوریه. پس مشکل ما جایه دیگه است. تویه وجود خودمون هست.