یک شب به یاد ماندنی را در یک قهوه خانه ی سنتی گذراندیم . آن هم با همکارهای کم حال ایترب که بالاخره موفق شدند یک شب را با هم بگذرانند آن هم با غیبت یک عضو . نمی دونم وقتی این همه همکار آشنای مجرد با هم کار می کنند باید سالی یک بار برن بیرون ؟.
خدا می دونه !
به هر حال امیدوارم که یک کمی قدر جوونی مون رو بدونیم و از آن بیشتر استفاده کنیم .
ساسان عمو شدنت مبارک
به قول خودت ان شاء الله جاوید عمو بشه و به ما سور بدی . شاید یک بار دیگه اگه عمری باقی باشه بتونیم با همکارا بریم بیرون و خوش بگذرانیم.
ندا
ان شاء الله.
خدا از دهنت بشنوه.
در ضمن ما جزو اون کم حالاشیم یا بی حالاش؟
تو اصولا جزء همان رده ی وسط هستی . نمی دونم با حال با بعضی از دوستان که همکارت نیستند و بی حال با همکارا . البته گاهی اوقات از دهنت یه چیزایی می پره که ما نقد می کنیم و تو مجبور می شی با حال بشی . به هر حال هر چی هستی مدیر دفتر با حالی نیستی !
به قول خودت ....