مانتو

همیشه زورم می آد برای مانتو پول بدم ؛ اما از چون صبح تا شب با هامه مجبورم تحملش کنم . ساسان امشب با فریده یادت کردیم ؛ یادته رفتیم مانتو خریدیم ؟ ‌
ندا . کتی خوبین؟؟ خوش باشین ...........

روشنایی

می ترسم از پنجره ای که به روی احساسم
گشوده شد....

ندا جون واقعا فکر می کنی مشکل با  پرداخت یه هزینه سنگین حل می شه ؟؟؟ و دیگه این حس همیشه جاودان تنهایی دست از سر آدم بر میداره؟؟؟

من می گم نه ! فکر می کنی آدم چقدر شانس داره ؟؟؟

اما منم مثل تو آرزو میکنم  مشکل ساسان به این وسیله حل بشه !!!

شادی

برگشتم به مشهد.
خسته تر از  همیشه. تا حالا هیچ وقت اینقدر خسته نبوده ام. هیچ وقت.
تنهایی هم عزابم می دهد و هم محتاجشم و هم ناچار از تحملش.
گزینه دیگری ندارم.  حالا حرفهای دی داد را حس می کنم.  وقتی فریاد می زند. مثل شاه لیر.
همه  ی کو ه ها به رعشه می افتندو خوش بحال بعضی ها که بازهم خدا رو همراه  خودشون دارن. خدایاکجایی ؟

ساسان
--------