سلام .
خیلی وقت بود که دو کلمه اختلاط نکرده بودم و این اختلاط های تویه دلم تلنبار شده بود .
 
تا اینکه دیروز مثله همه روز های خوب خدا بود که فهمیدم قراره با من صحبت بشه . 
و خوب مثله همیشه من اخرین نفر بودم و که اصلا باهام مشورت نمی شد.

بی خیال این حرفها. بقول خودم اقا ما قلندریم. یعنی اصلا خوب و بد سرمون نمیشه یعنی هیچی حالیم نیست.

ولی لازم بود که از همه دوستانم تشکر کنم. دوستانی که در دو ماه بی زبونی اینجانب همیشه با کلمات قشنگشون منو خوشحال می کردن.
 اسم نمی برم چون یکی و دو تا نیستن. ولی من از همشون ممنونم.

تنها کسی که می خوام ازش اسم ببرم. ناصر است که هرشب موقعی که منو میدید گلومو بوس می کرد و می گفت سلام حنجره طلایی من. و واقعا هم طلایی بود.

دیگه اینکه آقا ما هر کار می کنیم که تویه زندگی مون یک پیشرفتی دیده بشه انگار نمیشه.

نمی دونم دلیلش چیه . دلیلش اینه که شاید نسخه های احمقانه دیگران را مصرف می کنم. بخاطر این که حالا یک اسمی روشون هست. ولی هر کی ندونه من که می دونم چقدر لایقشون هستن.

ولی بازم بیخیالش.

دیگه اینکه بعضی ها چقدر نون به نرخ روز خور هستن. واقعا باریکلا و هزار باریکلا.
 
دیگه اینکه امروز به یک دوست یک حرفی زدم که نهایت ناراحتیمو از بی اعتمادی ادما نشون داد.
بهش گفتم که وقتی که شما که دوست هستید اینقدر به حرف من اعتبار می کنید. دیگر از دوست نمایان هیچ انتظار ندارم.
 
در ضمن دو سه هفته است که می خوام یک چیزی رو بنویسم و پرینت کنم ولی خوب نشده.

گر به قدرت رسیدی و مستی نکردی مردی.
 
در آخر آخر یک چیزی بگم. ا

اقا اگه یک جایی بودید که بهتون گفتن که به صلاحه که تشنج درست نکنید بدونید که اونها فقط صلاح خودشون و شخص خودشون را می خوان
 
چون آخر سر صبر شما رو در مقابل حرفای احمقانه دیگران و انجام دادن کارها بصورت فوق برنامه را به نشانه ی بی لیاقتی شما می گذارند و ادعا می کنند که شما از مدیریت هیچی نمی دانید.

و بگذارید که اگر می خوان در آخر بخاطر بی سر و صدا یی  شما بهتون بگن مع الوصف از روز دوشنبه می خواهیم امتحان کنیم.

خودتون اون روی دیگر خودتون را از روزه شنبه به معرض نمایش بگذارید که احتیاجی به امتحان کردن اونها نباشه.
یعنی بار این زحمت رو از روی دوششون بردارید.
 ارادتمند همه آشنایان دل.
مع الوصف من به همه شما اعتماد دارم و بوجودتون اعتبار می کنم. وقت همین.

بگذارید خدا مواظبتون باشه.

ساسان.
-------

نظرات 11 + ارسال نظر
ایمان شنبه 28 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 02:03 ق.ظ

ای داداش تا بوده همین بوده! اینا برای اینکه یهمون ثابت بشه اینجا تنهاییم/ جر چنئ تا آشنا! حالا از رو دل یا بی دلی!

هنجره می خوای چی کار ! دردا رو بدون حنچره هم میشه داد رد!
درود

فرزاد یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 01:16 ق.ظ

نگه جز پیش پا را دید نتواند
که سرمای ریا و نامرادی پیکرت را در لهیب خویش می سوزد
چه باید کرد؟
چه باید کرد با این نامردمان چله ی بیداد و بد مستی؟
بگو با من
بگو

[ بدون نام ] یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 01:47 ق.ظ

در این دنیای لا کردار که می بارد به سر آوار به حال خود مرا بگذار رهایم کن در این آوار

مهر یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 02:03 ق.ظ

چنان نماند و چنان نیز هم نخواهد ماند ... :)

[ بدون نام ] یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 11:49 ق.ظ

Ye Adame kheili bahal mige : Age yekam fekr koni mibini zendegi arzeshe zende boodano nadare. Age yekam bishtar fekr koni mibini zendegi arzeshe mordanam nadare. Amma age kheili fekr koni mibini mordano zende boodan arzeshe fekr kardano nadare

جاوید یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 11:01 ب.ظ

زندگی سراسر پر از این حرفها است
بقول خودت که یک روز بهم گفتی طاقت بیار تو هم همین طور
در ضمن جواب ایمیل منو هم بده عزیز دل برادر

شادی دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 12:19 ق.ظ

سلام ساسان
بی خیال بابا

سلیمان دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 01:46 ق.ظ http://www.dizbad2002.persianblog.com

نمی دونم مشکل تو کجاست. اما قبول ندارم اینکه گفتی اگر کسی گفت تشنج درست نکنینُ فقط بفکر خودشه.
یاد یک ماجرایی افتادم تو دانشگاه. اون وقتها فکرمی کنم تو هنوز دانشجو نبودی(که هنوز از رشته کامپیوتر و معماری خبری نبود.). بچه های فنی همه جمع شده بودن تو ساختمان شماره ۱ و مثلا اعتراض داشتن. البته اون وقت ها نه از خرداد خبری بود و نه حرفهای الان. یک اعتراض صنفی بود و ... خیلی چیزهای دیگه.یکی از دوست هاُ سفارش کرده بود که سعی کنین تشنج درست نکنین. خنده دار اونجا بود که به خاطر یک حرکت خنده دار و ابلهانه من٬ روز بعدش شهرام و نوید و چند تای دیگه می‌گفتن٬ بعضی ها نشناختنت اما دنبال کسی که اون کار را کرده٬ می گردند. منهم که خیلی شیردل بودم تا یک مدتی خودم دانشگاه نرفتم. فصل امتحانات پایان ترم داشت نزدیک می‌شد. نتیجه‌اش اینکه خیلی راحت و خوب تونستم دینامیک را(که اصلا نخونده بودم) پاس کنم. برای یک مدتی هم به همین خاطر مثل بچه آدم رفت و آمد می کردم و بعد فهمیدم اونی که به من گفته بود بچه ها باید از تشنج پرهیز کنند٬ راست گفته بود.
باقی بقایت

سلیم سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1383 ساعت 01:19 ق.ظ

ای آنکه غمگنی و سزاوری وندر نهان سرشک همی باری
رفت آنکه رفت و آمد آن کامد بود آن که بود خیره چه غم داری
هموار خواهی کرد گیتی را گیتی ست کی پذیرد همواری
رو تا قیامت آید زاری کن کی رفته را به زاری باز آری
مستی مکن که نشنود او مستی زاری مکن که نشنود او زاری
اندر بلای سخت پدید آید فضل و بزرگمردی و سالاری

((رودکی ))

الهه شنبه 5 دی‌ماه سال 1383 ساعت 12:01 ق.ظ

سلام دوست عزیز
فقط میخواستم بگم ما چه بذاریم چه نذاریم خدا بیشتر از آن چیزی که ما فکر میکنیم مواظبمونه.
راستی تو هم سعی کن اونی که دوست داری باقی بمونی و اونی که دوست نداری نشی.

سامان و هادی پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1383 ساعت 03:30 ب.ظ

narahat nabash ma hamishe bahatim bad khah mad khah
dari faghat lab tar kon dige karet nabashe ok
sasan jan ma kheyli mikhahimet
mohem ine ke to kheyli mored eatemad ma hastii

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد