امروز هم تموم شد و سال ۸۳ سیزده روز پیر شد.
من هم با ۸۳ بودم ولی احساس پیری نمی کنم چون هنوز دارم به جوانی نزدیک می شوم.
جوان هستی و جوانی نمی کنی. از فرمایشات پرویز پرستویی. بنابراین من هنوز دارم به اون نزدیک می شم فقط به خاطر اینکه از کلمه پیر استفاده نکنم.
چرا قبلا هر کی پیر میشد افتخار می کرد و تویه خیلی از مرام ها بالاترین مقام اونها پیرشون بود. ولی امروز اینقدر سخته که یک نفر بپذیره که پیر شده . شایدم این اشتباه منه.
از بس که با بزرگترا اختلاف نظر داریم . همش می ترسیم که دو روز دیگر که پیر شدیم همین مشکلاتو با بچه هامون داشته باشیم .
هر سال که سیزده بدر بیرون می رفتیم خوب یکجوری این سیزده حال می داد و حال می گرفت ولی امروز از همه بیشتر حال داد و از همه هم سخت تر حال گرفت.
در لحظه آخر راه افتادن از چاه خاصه من می خواستم برم به خالی گاه که در بسته شد.
بعدش افتادیم تویه ترافیک . هر چه به بقیه حال می داد ؛ از من حال می گرفت. قلنج پشت قلنج. منم که راننده بودم . سرعته ماشین همیجور دوره ای کم و زیاد می شد. تا رسیدیم و رسیدیم. اون بنده خدا راست می گفت که از گرسنگی و تشنگی خیلی سخت تره.
سیزده همه بدر و فرداهم میریم جایه کاپیتان ناصر . رئیس همه کوهنوردا.
راستی شما سیزده چکار کردید؟
ساسان
نظرات 2 + ارسال نظر
احسان پنج‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:57 ب.ظ

صمیمیت و صفای خاصی توی این مجموئهها است

[ بدون نام ] یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 09:03 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد