نمید ونم بخندم. بلند یا بیصداش فرقی نمی کنه. نمی دونم.
الانم که اینجام به فرمانی آمده ام و به فرمانی هم می روم.
ولی شاید خیلی وقته که ننوشتم. نمی دونم که اصلا الانم هم چیزی در بیاد.
نوشتن بخاطر چی . بخاطر بودن یا نبودن. بخاطر حرف زدن یا نزدن.
ولی خوب همه اونایی که این سالیان رو با هاشون سر کردم، دوست دارم . همه ی اون کامنتهایی که گاهی آخرین پیوند دهنده های من به این دنیا بودن و همه اون پست هایی که نوشتم و نکردم.
بخاطر همه تلاشی که برای داشتن یک فضای گفتگو داشتم ، به همه توجهی که به هویت داشتم. تک تک و در گروه .
و بخاطر همه ی اون چیزایی که باهاشون و براشون زندگی کردم و مردم.
این روزها هم مثه همه مراحل دیگه زندگی کاملا طبیعی است و در حال گذار و تجربه ی زندگی های جدید.
خدایانم مرا تنها نگذارند.
و خدایانتان شما را و شما خدایانتان را
و من خدایانم را .