دو زلفو نت بود تار ربابم
چه می خواهی از این حال خرابم
تو که با مو سر یاری نداری
چرا هر نیمه شو  آیی به خوابم
پرنده شوشتری ز گل نازکتری
ندیده بودم حالا دیدم ...

مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم
تو را می بینم و میلم زیادت می شود هر دم ...

عجب روز سخت و خسته کننده ای داشتم ؛ بابا ندا راست می گه چرا نمیرین بگردین ؟
دو روز دیگه حسرت این روزا رو میخورینا....

شادی

یک شب به یاد ماندنی را در یک قهوه خانه ی سنتی گذراندیم . آن هم با همکارهای کم حال ایترب که بالاخره موفق شدند یک شب را با هم بگذرانند آن هم با غیبت یک عضو . نمی دونم وقتی این همه همکار آشنای مجرد با هم کار می کنند باید سالی یک بار برن بیرون ؟.
خدا می دونه !
به هر حال امیدوارم که یک کمی قدر جوونی مون رو بدونیم و از آن بیشتر استفاده کنیم .
ساسان عمو شدنت مبارک
به قول خودت ان شاء الله جاوید عمو بشه و به ما سور بدی . شاید یک بار دیگه اگه عمری باقی باشه بتونیم با همکارا بریم بیرون و خوش بگذرانیم.
 ندا