یک هفته گذشت.
عمو - عمو - عمو - پیغام گیر دفتر بود و صدای کوروش .
با خودم گفتم که شاید باز کوروش از دست من ناراحت شده است.
این عمو عمو گفتنش هم معنیش اینه که عمو ها رو به گاری می بندن.
ولی اشتباه می کردم. من عمو شده بودم. برادر زاده ام در کالگاری کانادا متولد شده بود.
خانم کمند. تولدت مبارک . صفرمین سالگرد تولدت مبارک. چشماتو خوب باز کن. دنیا میتونه خیلی خوب باشه. پس چشماتو خوب باز کن.
جمعه شب همه در جماعت خونه شیرینی می خورین.
تا اون موقع.
ساسان
----------
متشکرم از اینهمه لطف و محبت ساسان
امیدوارم من هم هر چه زودتر عمو بشم
کمند خوشگل هم برای عمو جانش درود و سلام می فرستد