حالم از همه چی بهم می خوره...!!!

مثل اینکه قرار نیست دو روز هم که شده از  آرامش  لذت ببرم ! تو رو خدا به من بگین شما هم حال و احوالتون اینقدر بی تابه؟ و هی بالا و پایین می شه ؟

دیگه دارم از دست خودم دیوونه می شم ؛ ندا فکر کنم تو بتونی یه چیزی بگی که آرومم کنه!

سلیمان از نوشته هام منظور خاصی نداشتم .

حالم بده ..............

شادی
نظرات 8 + ارسال نظر
ساسان شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:11 ب.ظ

امشب داشتم با ناهید صحبت می کردم و فهمیدم هنوز نرفته.
در ضمن فهمیدم که این دو روزی هم کی می گی آرامش نداشتی.
و خوب احتمالا فقط ندا می تونه کمکت کنه.
خرابی حالت شاید به بقیه هم سرایت کنه و شاید هم حاله تو خوب بشه. نمی دونم. کمکت نمی تونم بکنم. فقط برات دعا می کنم.

مجید از یه راه دور یکشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:51 ق.ظ

salam shadi
ta oonjaee ke man midoonam , har kasi to zendegish bala va payeen dareh...hich kaso nemitooni peida koni ke zendegi kheili aroom va bedoone dardesari dashteh basheh...aslan bala va paeen shodan male adamayeh zendas (zende be aanim ke .....)va gar na ba mordeh cheh farghi dareh adami ke hich dardesar va moshkeli nadareh... faghat tahamole adama, zekavat , tajrobeh va albateh hemat mitooneh rah ro asoontar va zaman residan be maghsood ro kamtar koneh....aslan negaran nabash ba poshtkar, hemat va liaghati ke man az to soragh daram...midoonam kamtar chizi hast ke too in donya natooni behesh beresi (bebakhsh ke latin neveshtam...bekhoda bezoor esmamo toonestam az rooyeh fontha peyda konam)

سلیمان یکشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 03:50 ق.ظ

حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام درون دشت شب خفته‌است

دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه شب خوابش آشفته است.


سلیمان یکشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:33 ق.ظ

این روز ها در اینجا می خواد انتخابات انجام بگیره. می خواستم چیزهایی را در این باره براتون بنویسم. دیدم با حال و هوای شادی و مشکلاتش جور نیست. البته به عنوان راه حل یه پیشنهاد برای شادی دارم اما اگر خواست اون وقت بهش می گم.

در ضمن به ساسان هم بگم که عزیز دلم از رفتن من خیلی ها خوشحال شدند که افرادش هم که نبودن.
من مطمعنم اگه تو هم بیایی خیلی ها خوشحال خواهند شد. یه نمونه‌اش از همین ندا و کتایون بگیر تا برسی به آقایون علی‌خان و یا هم علی جان.

باقی بقایتان

ندا یکشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:01 ق.ظ

سلام شادی .
نمی دونم چرا از متنی که نوشتی بازم دلم گرفت . فکر کنم منو یاد خودم میندازی . چرا شو نمی دونم . اصلا نمی دونم آشفتگی تو از کدومشه . یه وقتایی مال اون خدایی که بازیش گرفته و قایم شده هر چی صداش می کنی نمی شنوه فکر کنم اگه سرش داد بزنی بد نیست اقلا از فریادای من می ترسه . یه وقتایی هم خداهست ازش یه چیز ی می خوای تا بتونی با هاش آروم شی . بتونی با داشتنش احساس راحتی کنی و آرومت کنه . اما این یکی رو نمی دونم چه جوری می شه به دست آورد ولی فکر کنم زیاد دور نباشه می تونی همین نزدیکی ها دنبالش بگردی . روی میزکارت . روی دیوار یا نه .شاید یه جای نزدیکتر توی دلت .

ندا یکشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:58 ق.ظ

سلام سید
می بینم که دیگه نوبت ساسان شده . به سلامتی . خیلی ها از رفتن شما خوشحال شدن خیلی ها هم از رفتن ساسان خوشحال خواهند شد . من قبول دارم . من از هر دوتا دسته هستم . ولی شاید به دلیل اونای دیگه نباشه . می دونم سخته که آدم بتونه با آدمایی زندگی کنه که درکش نمی کنن . جایی که تو رو به خاطر وجود و توانایی خودت نمی خوان . جایی که باید حرفای درستتو از زبون دیگران بگی تا مورد پسند واقع شده و عملی بشه . جایی که نخوان تمام توانایی تو رو ببینن و جایی که از حرفای دوستانه ای که می گی برای بعضی ها بوی خطر می یاد و خلاصه یه همچین جایی برای خیلی ها جای زندگی نیست و اینجا نمی تونن دنیای رویاهاشونو عملی کنن و توش زندگی کنن . اینجا آزاد نیستن و نفس کشیدن هم براشون سخته به هر حال خوشحالم از اینکه تونستید یه تصمیم شاید درست بگیرید .خوش به حالتون که تونستین یکباره مسیر زندگی تونو عوض کنید به هر حال من که با این چیزا آروم نمی شم و نمی تونم این طوری تصمیم بگیرم برام خیلی سخته ولی امیدوارم که موفق باشید و سعادتمند . هر دوتون . و همه ی اونایی که به دنبال آرزوهاشون رفتن .شاد باشید . راستی سید دلم می خواد یه نمای واقعی از اونجا داشته باشم می تونید برام یه توضیحاتی بدید .
ممنون می شم .

سلیمان یکشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:13 ب.ظ

مثل اینکه قراره تا در مشهد ....

ندای عزیز
می خواستم برای آن چیزی که خواسته بودی با انشای دیگری بنویسم اما منصرف شدم.

یه چیز رو همیشه بدون که مرغ همسایه هیچ وقت غاز نیست. شاید خوش بر و رو تر باشه شاید فربه تر باشه و شاید بهتر بتونه توانایی هاشو نشون بده اما غاز نیست.

بنظر من باید سعی کنیم تا چشم ها مون را بشوییم و جور دیگری ببینیم. اون وقته که آسمون آبی میشه و پرنده های خونه ماهم می تونند چهچه بزنن و ...

با این همه ندا جان چشم در اولین فرصت امر عالی مطاع.

...از رییس یکی از رفیق هام یاد گرفتم که سعی کنم ناراحت نشم تا دیگه در و دیوار بهم فشار نیارن. شاید این برای تو و شادی خوب باشه....

در ضمن سر خدا هم شلوغه سعی کنین تا میشه کمتر مزاحمش بشین و خودتون مشکلا ت رو حل کنین.

ندا دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 11:11 ق.ظ

سلام سید
مرصی از اینکه به فکر ما هستی به هر حال من منتظر نظر شما در مورد اون دیار هستم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد