Night fun wedding


فرض کن رفتی یک عروسی که اونقدر خلوته که هیچ آشنایی نمی بینی٬
فرض کن نشستی کنار دو تا آدم مسن و صداشون رو ناخواسته می شنوی٬
فرض کن که حالت بده!‌ بیخوابی و سر درد و حالت تهوع و هر چیز حال به همزن دیگه!
فرض کن یکی از اون آدما داره در مورد وضعیت زندان ها حرف می زنه٬
فرض کن داری بالا می آری ولی از گشنگی داری می میری! شام نمی آرن!
فرض کن خیلی حالت بهتر می شه وقتی ماشین رو بر می داری تنها بر می گردی خونه‌

مهر
نظرات 4 + ارسال نظر
شادی جمعه 5 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 03:02 ب.ظ

روش نوشتنت عصبیم می کنه !
به نظر میرسه داری از یه غصه نا شنیده فرار میکنی !!!!!

مهر جمعه 5 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 03:18 ب.ظ

یعنی چی؟!

ساسان جمعه 5 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 11:54 ب.ظ

این قدرت نوشتن است که حس نویسنده را با خودش همراه میاره. و غصه هم چه شنیده و چه ناشنیده در جریان است. با همه قصه ها و شادمانی هایش. اما شاید یک روز شنیدن اون غصه همه ما رو مبهوت کنه.
مهر ت فروزان و پر فروغ بادا.

[ بدون نام ] شنبه 6 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 08:43 ق.ظ

الوعده وفا (۱)

چند وقت پیش ندا از من خواسته بود تا در مورد این سوی آب ها برایش بنویسم. که خب با پوزش از اینکه وقت و جای مناسب پیدا نکردم و تا حدودی این مثنوی به تاخیر افتاد ٬ پیش نویس اولیه این نوشتار ها را در مترو آماده کرده بودم و امیدوارم در فرصت های مناسب آن ها را تایپ کنم٬ هر چند که هنوز هم مطمئن نیستم که آیا در این گونه قسمت های نظر خواهی آیا درج این نکات مناسب هست یا نه؟
بنوعی قصد داشتم تا در مورد برخی از مسایل اینجا که شاید برای برخی جالب باشد بنویسم. مسایلی همچون سیاست‌٬ اقتصاد٬ وضعیت تحصیل و ... در کانادا . اما از آن جایی که تصور می کنم مقصود ندا ٬ برداشتی کلی از زندگی در غرب و خصوصا آمریکای شمالی باشد. بدوا قصد دارم تا از منظر یک فرد تازه وارد به این دیار جدید بنویسم.

نکته بارز و حایز اهمیت که شاید برای تمامی شرقی ها و خصو صا ایرانی‌ها٬ موجب شده تا آمریکای شمالی را به سایر کشورها ترجیح دهند٬ ساختار فرا ملیتی و چند گانگی فرهنگی این دیار بطور عام و کانادا به طور خاص است که آن را از سایر کشورهای اروپای غربی متمایز می‌سازد. اگر به پیشینه تاریخی کانادا نگاه کنید٬قدیمی ترین شهر های آن بیش از ۳۰۰ سال قدمت ندارند. به بیانی سوای اقوام بومی و سرخپوستان که ساکنان اصلی کانادا هستند٬ سایرین بیشتر از چهار نسل سابقه زندگی در اینجا را ندارند.(شاید جالب باشد که بدانید سابقه ساخت تورنتو به حدود یک صد و پنجاه سال پیش بر می گردد.) علاوه بر آن دولت فدرال کانادا قصد دارد تا در یک برنامه مدون دهساله دو میلیون مهاجر را بپذیرد٬ یعنی سالانه حدود ۲۰۰٬۰۰۰ نفر و از آن جایی که حدودا ۴۵٪ این افراد در تورنتو و ۲۰٪ در مونترال و سایرین در ادمونتون٬ کالیگری و یا ونکوور ساکن خواهند شد٬ به خوبی مشخص می گردد که چرا از تورنتو ( با جمعیت ۳٫۰۰۰٫۰۰۰ نفری تقریبا برابر مشهد ) به عنوان یک شهر Cosmopolitan و یا فرا ملیتی( مولتی کالچرال) یاد می شود. از همه جالبتر آنکه تمامی افرادی که بصورت مهاجر پذیرفته می‌شوند پس از سه سال و دریافت ملیت کانادایی قادر خواهند بود به هر مقامی دست یابند. کما اینکه فرماندار کل فعلی کانادا٬ خانمی است از تبار زرد و آسیای شرقی و نیز ایرانیانی (و حتی اسماعیلیانی) هستند که خود را برای کرسی های مجالس ایالتی و ختی فدرال کاندید کرده‌اند. این همان چیزی است که به هیچ عنوان در ابر شهرهای اروپایی و یا شهر های کوچکتر آنجا مشاهده نمی شود.نه اینکه تصور شود که در کانادا نژادپرست (Rasist) وجود ندارد٬ به شوری آن سامان نمی‌باشد.

برای پایان اولین بخش همین بس که بیشترین نژاد پس از مهاجران اولیه اروپای غربی٬ اقوام زرد پوست هستند و چیزی بالغ بر ۱۰۰٬۰۰۰ نفر ایرانی نیز فقط در تورنتو ساکن می‌باشند. به بیان ساده در شهری مثل تورنتو از تمام جهان حضور دارند.

باقی بقایتان
پی نوشت: ریش و قیچی دست ساسان که هر جا خواست این نوشته ها را قرار دهد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد