الوعده وفا


الوعده وفا (۱)

چند وقت پیش ندا از من خواسته بود تا در مورد این سوی آب ها برایش بنویسم. که خب با پوزش از اینکه وقت و جای مناسب پیدا نکردم و تا حدودی این مثنوی به تاخیر افتاد ٬ پیش نویس اولیه این نوشتار ها را در مترو آماده کرده بودم و امیدوارم در فرصت های مناسب آن ها را تایپ کنم٬ هر چند که هنوز هم مطمئن نیستم که آیا در این گونه قسمت های نظر خواهی آیا درج این نکات مناسب هست یا نه؟
بنوعی قصد داشتم تا در مورد برخی از مسایل اینجا که شاید برای برخی جالب باشد بنویسم. مسایلی همچون سیاست‌٬ اقتصاد٬ وضعیت تحصیل و ... در کانادا . اما از آن جایی که تصور می کنم مقصود ندا ٬ برداشتی کلی از زندگی در غرب و خصوصا آمریکای شمالی باشد. بدوا قصد دارم تا از منظر یک فرد تازه وارد به این دیار جدید بنویسم.

نکته بارز و حایز اهمیت که شاید برای تمامی شرقی ها و خصو صا ایرانی‌ها٬ موجب شده تا آمریکای شمالی را به سایر کشورها ترجیح دهند٬ ساختار فرا ملیتی و چند گانگی فرهنگی این دیار بطور عام و کانادا به طور خاص است که آن را از سایر کشورهای اروپای غربی متمایز می‌سازد. اگر به پیشینه تاریخی کانادا نگاه کنید٬قدیمی ترین شهر های آن بیش از ۳۰۰ سال قدمت ندارند. به بیانی سوای اقوام بومی و سرخپوستان که ساکنان اصلی کانادا هستند٬ سایرین بیشتر از چهار نسل سابقه زندگی در اینجا را ندارند.(شاید جالب باشد که بدانید سابقه ساخت تورنتو به حدود یک صد و پنجاه سال پیش بر می گردد.) علاوه بر آن دولت فدرال کانادا قصد دارد تا در یک برنامه مدون دهساله دو میلیون مهاجر را بپذیرد٬ یعنی سالانه حدود ۲۰۰٬۰۰۰ نفر و از آن جایی که حدودا ۴۵٪ این افراد در تورنتو و ۲۰٪ در مونترال و سایرین در ادمونتون٬ کالیگری و یا ونکوور ساکن خواهند شد٬ به خوبی مشخص می گردد که چرا از تورنتو ( با جمعیت ۳٫۰۰۰٫۰۰۰ نفری تقریبا برابر مشهد ) به عنوان یک شهر Cosmopolitan و یا فرا ملیتی( مولتی کالچرال) یاد می شود. از همه جالبتر آنکه تمامی افرادی که بصورت مهاجر پذیرفته می‌شوند پس از سه سال و دریافت ملیت کانادایی قادر خواهند بود به هر مقامی دست یابند. کما اینکه فرماندار کل فعلی کانادا٬ خانمی است از تبار زرد و آسیای شرقی و نیز ایرانیانی (و حتی اسماعیلیانی) هستند که خود را برای کرسی های مجالس ایالتی و ختی فدرال کاندید کرده‌اند. این همان چیزی است که به هیچ عنوان در ابر شهرهای اروپایی و یا شهر های کوچکتر آنجا مشاهده نمی شود.نه اینکه تصور شود که در کانادا نژادپرست (Rasist) وجود ندارد٬ به شوری آن سامان نمی‌باشد.

برای پایان اولین بخش همین بس که بیشترین نژاد پس از مهاجران اولیه اروپای غربی٬ اقوام زرد پوست هستند و چیزی بالغ بر ۱۰۰٬۰۰۰ نفر ایرانی نیز فقط در تورنتو ساکن می‌باشند. به بیان ساده در شهری مثل تورنتو از تمام جهان حضور دارند.

باقی بقایتان
پی نوشت: ریش و قیچی دست ساسان که هر جا خواست این نوشته ها را قرار دهد.

الوعده وفا (۲)

از ساختار بوم شناسی کانادا که بگذریم٬ از جاذبه‌های اصلی کانادا٬ وضعیت بهداشتی آن است. تمامی افراد در کانادا مشمول تمامی خدمات بهداشتی دولتی می باشند. (به استثنای دندانپزشکی و یا تعویض عینک و دارو که آن هم با بیمه های پرداختی توسط کارفرمایان قابل دریافت می باشد.) و هم چنین رفاه اجتماعی و یا تامین اجتماعی افراد توسط دولت‌های ایالتی و یا فدرال از دلایل اصلی‌ای است که موجب آسودگی خیال و تامین خاطر ساکنان و شهروندان می‌باشد. دیگر هیچ کس دغدغه‌ای از بابت مخارج جراحی‌های پر هزینه و سنگین را ندارد٬ حال می خواهد فرد دارای کار باشد و یا بدون هیچ گونه سابقه کاری و بازنشسته (تمامی این شرایط برای افرادی است که قانونا وارد کانادا شده باشند.) این خود بسیار حایز اهمیت است که فرد برای حداقل نیازهای خود در آینده دغدغه و نگرانی نداشته باشد.نکته دوم امکانات اجتماعی است که در کانادا برای ادامه تحصیل در اختیار افراد قرار می‌گیرد.وام های دانشجویی کم بهره٬ خود از مسایلی است که موجب می گردد تا افرادی که علاقه مند به ادامه تحصیل می باشند بتوانند از آن بهره مند گردند. لازم به ذکر است که در کانادا به هیچ عنوان تحصیل رایگان نمی باشد و بنا به مثل معروف در قبال پول داده شده به آدم آش خواهند داد. تجربه بهتر + کار بیشتر = درآمد بیشتر که موجب تحصیل در مدارس بهتر خواهد شد و این خود در صورت همراه بودن با تجربه در خور٬ درآمد بهتری را موجب می‌شود. (هرگز فراموش نشود که در کانادا در ازای مدارک بالاتر ٬ درآمد و یا کار بهتری را به انسان پیشنهاد نمی کنند٬ مهم میزان کارایی افراد است.)

از دیگر مزایای کشورهای غربی٬ تقسیم بهتر ( و نه ۱۰۰٪ عادلانه تر) امکانات و خدمات عمومی و رفاهی و ایضا تفریحی بسته به میزان تمکن مالی افراد است. (صد البته که داشتن تلویزیون و یا سایر لوازم آسایشی در منازل برای هیچ کس آرزو نیست . با داشتن در آمد اندکی بیش تر از حداقل دستمزد در هفته مثلا ۵۰۰دلار کانادا٬ فرد قادر می باشد که با حقوق هفتگی خود یک قلم از اجناسی را که لازم دارد نقدا خریداری نماید. نکته: به همین دلیل در اینجا خانم ها از دادن جهیزیه معاف هستند.)

هم چنین با توجه به قدرت و نرخ برابری ارز این کشورها نسبت به کشورهای در حال توسعه و یا توسعه نیافته٬ خود موجب توانایی بهتر در پرداخت ها در آن کشورها٬می گردد. ( در این مورد امیدوارم که سو ء تفاهم نشود و یا دوستان تصور نکنند که در اینجا پول روی زمین ریخته شده است. من در حال حاضر به صورت کلی به قضیه نگاه می کنم تا در آینده به جزییات بیشتری بپردازم که بعضا شاید تصاویر تلخی باشند.)

بطور خلاصه٬ از آنجایی که کشورهای غربی و نیز خصوصا کانادا از ثبات و آرامش و امنیت سیاسی خاصی برخوردار هستند. شما می توانید برای آینده بهتر برنامه ریزی در فضایی آرام و با آرامش خاطر داشته باشید. از یاد نبریم که در کانادا هم چیز٬ خوب و یا بد بر روی شانه های فرد قرار دارد.

باقی بقایتان.


... ادامه دارد.

الوعده وفا (۳)

هر چند هنوز نمی دونم که تا چه حد این نوشته ها می تواند که به خواسته های افرادی چون ندا پاسخ دهد و یا اینکه آیا اینجا و با توجه به آنچه که من تا کنون استنباط کرده ام آیا فضای مناسبی است و یا خیر٬ اما در هر صورت از اینکه ساسان نوشته‌های قبلی را در متن اصلی وبلاگ آورده٬ ممنونم. هر چند که خودش Moderate هست و صلاح کار خویش خسروان دانند.

و نیز قبل از ادامه کلام٬ امیدوارم که تصور نکنید که قصد تمجید و تعریف از اینجا را دارم. که این سکه هم دو رو دارد٬ که بعضی و قت ها روی دوم آن تیره و تار تر هم هست.

به هر حال٬ شاید بیراهه نباشد تا کمی هم در خصوص سیاست در کانادا به اختصار بنویسم تا حتی الامکان مباحث عمده را گفته باشم.

نظام سیاسی کانادا نشات گرفته از یک نظام دمکراسی پارلمانی است که به اقتضای کلام٬ لازم است تااز دمکراسی در تمامی شیوه ها و عبارات آن بر خوردار باشد که تا حدود زیادی نیز هست.کشوری که به زعم من پلورالیسم در تمامی ابعاد آن به چشم می خورد. گرایش های مختلف سیاسی٬ قومی٬ مذهبی و ملیتی در کنار هم زندگی و کار می کنند. در گذشته هم اشاره کرده بودم که در کانادا اگر کارفرمایی از علایق شخصی و یا حتی جنسیت٬ سن٬ وضعیت تاهل و یا تعداد فرزندان کارمندان خود (جهت استخدام) جویا شود٬ مرتکب جرم شده است.
البته این نوع از دمکراسی را با شدت و ضعف هایی در سایر کشورهای غرب می توان یافت (که خوب دارای نقد هم هست.) از یاد نبریم که دمکراسی بیانی نسبی است و نه مطلق. در کانادا (و تاکید می کنم در کانادا) افراد در حیطه خصوصی زندگی خود آزاد به انجام هر کاری می باشند اما در معابر و اماکن عمومی بسیاری از مسایل قانونا ممنوع می باشند و خب طبعا پلیس با آن برخورد می نماید. فحشا و تظاهر به آن٬ استفاده و نوشیدن مشروبات الکلی و دخانیات در اماکن عمومی ٬ جهت رعایت حال دیگران ممنوع می باشد. تا به حدی که مصرف مشروبات الکلی و یا تظاهر به روابط پورنو در خیابان ها هم جرم می باشد. ( من که هنوز در اینجا یک درصد آنچه را که در پاریس و یا لندن دیده بودم را هنوز ندیده ام.)

افراداز هر طیفی برای کارهای خویش باید به اماکن و محل های مربوطه مراجعه کنند که خب طبعا باید برای آن هم پول و هم مالیات مربوط به آن را پرداخت نمایید.

اینکه تاکید کردم در کانادا به این خاطر است که از این باب کاملا با لندن و به طور بارز تر با پاریس متفاوت است و از جایی که شنیدم در بعضی موارد آمریکا (به استثناء شهرهای بزرگ آن)دست اینجا را در سخت گیری از پشت بسته است.
( آدم در اینجا بعضی وقت ها در خیابان٬ قکر می کنه به جای غرب آمده به زیارت عتبات عالیات٬ از بس که زبونت خشک می شه )

البته سعی خواهم کرد که آن طرف سکه را هم برایتان بنویسم. ( که خب بعضی و قت ها بسیار سخت است چون باید از واقعیاتی بنویسی که با توجه به عمومی بودن فضای اینترنت و دسترسی راحت به آن در اینجا٬ خب صلاح نباشد. البته سعی خواهم کرد به نوعی در هفته آینده برایتان بنویسم.)

باقی بقایتان

سلیمان
نظرات 2 + ارسال نظر
پرودگار شنبه 6 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 04:25 ب.ظ http://www.sinasoti.blogsky.com

سلام..بابا چقدر تو نوشتی این همه واسه درخواست دوستت نوشتی خوبه موفق باشی ..بای

محمود شنبه 6 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 05:57 ب.ظ http://www.xmx.blogsky.com

انجمن معتادان گمنام یک سازمان جهانی برای ترک اعتیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد