جای همه شما خالی. امشب به دعوت دوستان در برمپتون٬ جشنی بود که با همت YSP تدارک دیده شده بود و ... شاید که مفصلا در جایی در موردش نوشتم٬ که جدای همه برنامههای آنجا٬ یک چیز بسیار عیان بود. آن هم هویت و فرهنگ. چیزی که در آینده نه چندان دور٬ُ ایرانیان ساکن در خارج با آن مواجه خواهند شد. کماینکه هم اکنون نیز خود را می نمایند. از لحاظ ساختار شناسی جامعه موارد زیادی را در بر خواهد داشت. امید وارم در آینده نزدیک بتوانم به این بحث بپردازم٬ که این نه تنها در مورد ایرانیان خارج از کشور که در خود ایران هم مصداق خواهد داشت. خصوصا برای نسل کنونی که در این سرای بعضی از نوشته هایشان را میخوانم. باید چشم ها را شست. باید بیدار شد نه از آن رو که دیگری بخوابد. زمان زودتر از آنچه که فکر کنیم خواهد رسید٬ که هم اکنون نیز رسیده است. بهر حال من نفهمیدم باز با پا های برهنه خود به میان شعر کدامیک از عزیزان دویدم.(هر چند که می توانم حدس بزنم.)
اما به هر حال جای همه شماها خالی٬ خصوصا زمانی که جوانان آنها از من سراغ برنامههای شما را میگرفتند. فقط نمی دانستم چگونه باید بگویم که در چه چنبرهای اسیرند٬ آنانی که سرا پا حساند و شعور و ذوق. اما هر چه قدر هم که نیازمند درک و ... هم که باشیم. اینک زمان خوابیدن نیست. که زمان سریع می گذرد. (دوباره شرمنده از شاعر بسیار عزیزی که به میان حس او چنین دویدم.)
سلیمان جان سلام بحث خوبی بود اما حرفها کمی مختصر بود.امیدوارم بیشتر توضیح داده شود.منتظر هستیم...
[ بدون نام ]
چهارشنبه 22 مهرماه سال 1383 ساعت 08:18 ق.ظ
دوست عزیز مثل اینکه جدی جدی همه رو خواب کردی ، خودت که بیداری یه چیزی بنویس مثل اینکه بقیه دوستان هم یه هفته ای مثل آقا ساسان دست ودلشون به نوشتن نمی ره
[ بدون نام ]
چهارشنبه 22 مهرماه سال 1383 ساعت 10:34 ق.ظ
آره موافقم با دوستمون دیگه به مثل قبل نمی نویسین. جریان چیه؟ قبلاْ حضور بچه ها پررنگ تر بود.
میدونی. شما هیچ وقت به هم نمی رسید. چون هر موقعی که تو بیداری اون خوابه و هر موقعه اون بیداره تو می خوای بخوابی. در ضمن king's cross جای بهتری هست. علاوه بر شراب کهنه. امیدوارم بهت خوش گذشته باشه. دوست عزیز خیلی قدیمی و تنهای امروز. البته نه اینکه فقط تو تنها باشی. بلکه تو ی این روزگار همه تنهان. همه ی همه. با هم ولی تنها.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
جای همه شما خالی.
امشب به دعوت دوستان در برمپتون٬ جشنی بود که با همت YSP تدارک دیده شده بود و ... شاید که مفصلا در جایی در موردش نوشتم٬ که جدای همه برنامههای آنجا٬ یک چیز بسیار عیان بود. آن هم هویت و فرهنگ. چیزی که در آینده نه چندان دور٬ُ ایرانیان ساکن در خارج با آن مواجه خواهند شد. کماینکه هم اکنون نیز خود را می نمایند. از لحاظ ساختار شناسی جامعه موارد زیادی را در بر خواهد داشت.
امید وارم در آینده نزدیک بتوانم به این بحث بپردازم٬ که این نه تنها در مورد ایرانیان خارج از کشور که در خود ایران هم مصداق خواهد داشت. خصوصا برای نسل کنونی که در این سرای بعضی از نوشته هایشان را میخوانم.
باید چشم ها را شست. باید بیدار شد نه از آن رو که دیگری بخوابد. زمان زودتر از آنچه که فکر کنیم خواهد رسید٬ که هم اکنون نیز رسیده است.
بهر حال من نفهمیدم باز با پا های برهنه خود به میان شعر کدامیک از عزیزان دویدم.(هر چند که می توانم حدس بزنم.)
اما به هر حال جای همه شماها خالی٬ خصوصا زمانی که جوانان آنها از من سراغ برنامههای شما را میگرفتند.
فقط نمی دانستم چگونه باید بگویم که در چه چنبرهای اسیرند٬ آنانی که سرا پا حساند و شعور و ذوق. اما هر چه قدر هم که نیازمند درک و ... هم که باشیم. اینک زمان خوابیدن نیست. که زمان سریع می گذرد.
(دوباره شرمنده از شاعر بسیار عزیزی که به میان حس او چنین دویدم.)
باقی بقایتان
سلیمان جان سلام
بحث خوبی بود اما حرفها کمی مختصر بود.امیدوارم بیشتر توضیح داده شود.منتظر هستیم...
دوست عزیز مثل اینکه جدی جدی همه رو خواب کردی ، خودت که بیداری یه چیزی بنویس
مثل اینکه بقیه دوستان هم یه هفته ای مثل آقا ساسان دست ودلشون به نوشتن نمی ره
آره موافقم با دوستمون دیگه به مثل قبل نمی نویسین.
جریان چیه؟ قبلاْ حضور بچه ها پررنگ تر بود.
میدونی.
شما هیچ وقت به هم نمی رسید.
چون هر موقعی که تو بیداری اون خوابه و هر موقعه اون بیداره تو می خوای بخوابی.
در ضمن king's cross جای بهتری هست. علاوه بر شراب کهنه.
امیدوارم بهت خوش گذشته باشه. دوست عزیز خیلی قدیمی و تنهای امروز. البته نه اینکه فقط تو تنها باشی.
بلکه تو ی این روزگار همه تنهان. همه ی همه. با هم ولی تنها.