یه وقتیایی همین آدمای آشنای دل رو توی خیابون می بینی ... خودشون رو می زنن به اون راه که تو رو ندیدن! خب؟ چه کاری می شه کرد؟ مثل پلنگ صورتی از جلوشون رد شی که بفهمن؟ نه داداش ... لا اکراه فی السلام! ولی با ما به از آن باش که با خلق جهانی!

مهر

نظرات 4 + ارسال نظر
سلیمان جمعه 18 دی‌ماه سال 1383 ساعت 07:12 ق.ظ http://www.dizbad2002.persianblog.com

مهرداد عزیز
شاید اون بنده خدا با دوست دخترش بوده (یا با دوست پسرش هیچ فرقی نداره) و در اون موقعیت صلاح ندونسته بوده که به تو سلام کنه. زیاد سخت نگیر!!
شاد باشی

سلیم جمعه 18 دی‌ماه سال 1383 ساعت 07:44 ق.ظ

سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت گیر
به قول شاعر : شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند
پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد یا نبرد

ساسان جمعه 18 دی‌ماه سال 1383 ساعت 01:52 ب.ظ

سلام.

از این صداقت آشنایان دل آدم حرصش می گیره.
یادم باشه که این دفعه که دیدمت دو دفعه سلامت کنم.



[ بدون نام ] شنبه 19 دی‌ماه سال 1383 ساعت 09:54 ق.ظ

عجب سوتی توپی آقا ساسان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد