The paradox of our time in history is that we have taller buildings, but shorter tempers; wider freeways, but narrower viewpoints; we spend more, but have less; we buy more, but enjoy it less.
We have bigger houses and smaller families; more conveniences, but less time; we have more degrees, but less sense; more knowledge, but less judgment; more experts, but more problems; more medicine, but less wellness.
We drink too much, smoke too much, spend too recklessly, laugh too little, drive too fast, get too angry too quickly, stay up too late, get up too tired, read too seldom, watch TV too much, and pray too seldom.
We have multiplied our possessions, but reduced our values. We talk too much, love too seldom, and hate too often. We've learned how to make a living, but not a life; We've added years to life, not life to years.
We've been all the way to the moon and back, but have trouble crossing the street to meet the new neighbor. We've conquered outer space, but not inner space; We've done larger things, but not better things;
We've cleaned up the air, but polluted the soul; We've split the atom, but not our prejudice; We write more, but learn less; We plan more, but accomplish less.
We've learned to rush, but not to wait; We have higher incomes, but lower morals; We have more food, but less appeasement; We build more computers to hold more information to produce more copies than ever, but have less communication; We've become long on quantity, but short on quality.
These are the times of fast foods and slow digestion; tall men, and short character; steep profits, and shallow relationships. These are the times of world peace, but domestic warfare; more leisure, but less fun; more kinds of food, but less nutrition. These are days of two incomes, but more divorce; of fancier houses, but broken homes.
These are days of quick trips, disposable diapers, throw away morality, one-night stands, overweight bodies, and pills that do everything from cheer to quiet, to kill.
By Salim
Anouther kind of paradox, is the pardox of love and obey. Maybe it is talked more this days, about the love of Abraham(Ebrahim) to his son Issac (Esshagh or in the Islamic tale, Esmaeel) it showes the paradox of father's love to his son& obeying of a creature to his Lord. Lots of people try to discuss about it or make a picture about that but there is it is a logical paradox. I just to want to anouther kind of Parardox. This is a link spoken about it more:
http://www.pouyan.ws/archives/001135.html
Baghei Baghayat
در مورد پرسش تو دوست عزیز .بهتر دیدم این مطلب رو به فارسی بنویسم چون بقیه هم بتونن نظر بدن .در مورد عشق جای سخن بسیار زیاده مخصوصا اون عشقی که ابراهیم به خدای خویش و پسر خودش داشت و در این میان بسیار برای او سخت بود انتخاب و انجام خواسته الهی ولی اینکه چرا آخر الامر این کار رو انجام داد.در دیدگاه موحد ها و خداپرستان آنچه که در آسمانها و زمین است همه از خداست و عشق ابدی رو هم مدیون و متعلق به او میدونن .به نظر اونها دنیا با تمامی اسباب و وسایلش تنها به عنوان ابزاری است فانی که اونها رو در راه رسیدن به حق یاری میکنه .خدا در قران میگه که نقص در اموال و انفاس و محصولات شما همه آزمایشه و خداوند مژده و بشارت به صابرین نیز داده است .خوب پس به قول معروف آنچه را نپاید دلبستگی نشاید.در ابتدای امر این مساله خیلی سخت و شاق به نظر میرسه که آیا انسان می تونه از اونچه که داره و به اون تعلق خاطر داره به راحتی بگذره یا نه .عشق ابراهیم به خدا یک چنین عشقیه که از درجات بالای عشق یکی همین تبتل و فنا است . خوب به قول سعدی که میگه همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم
برای بیشتر روشن شدن این مساله یک مثال میزنم .ما خودمون تو زندگی خیلی وقتا یک کاری رو هم به خاطر یکی دیگه و هم به خاطر یک منفعت بزرگتر و بهتر کنار میداریم درست در اون لحظه اون عشق رو به یک عشق برتر میدیم .خوب اگه به این مساله هم نگاه کنیم می بینیم به نظر ابراهیم ان یک دستوره و اون که به خدا از فرزندش بیشتر عشق میورزه میتونه این مساله رو بپذیره.پس اگه ما در ابتدای امر انواع مالکیت ها رو مشخص کنیم و همچنین درجات عشق و طبقات اون رو شاید بتونیم موقعیت عشق پدر به پسر و انسان به خدا رو بیشتر مد نظر قرار بدیم ((البته این مساله رو اگه ابراهیم با یک پسرش کرد عبدالمطلب با 12 پسرش کرد تا اون جایی بعد به جای عبدالله چند صد شتر قربانی کرد))
شرمنده چون مساله خیلی عمیق بود مجبور به پراکنده گویی شد م
دوست عزیزی که نامت را نمی دونم و تصور کردهای که من سئوالی داشتهام. من در ادامه آنچه که نویسنده این لاگ نوشته بود به یک پارادوکس دیگر فقط اشاره داشتمُ (خشوشا هم زمان با عید قربان) که آن هم پارادوکس پدر ایمان بودن ابراهیم استُ که از همان عشق به فرزند و خالق ایجاد شده که در نهایت بازهم خودش یک پارادکس هست.
البته تصور می کنم داستانی که مربوط به عبد المطلب می شود با آنچه که ابراهیم انجام داد تفاوت های اساسی داشته باشد. چون عبدالمطلب می دانسته که دارد با خدا معامله می کند و منتظر نتیجه گرفتن از این معامله بود ولی ابراهیم تا زمانی که کارد را بر گلوی اسحاق و یا اسماعیل(فرق ندارد) فشار میداد هم از معامله خبری نداشت و تصور از قصور خودش میکرد. در ضمن در ادامه من آن لینک را گذاشته بودم که به تصورم صاحب (راز) قشنگ در مورد آن صحبت کرده بود.
سلام من اصلا منظورم این نبود که به سوال شما جواب بدم یا اینکه شما اصلا سوالی داشتین .هر مساله که در موردش بحث میشه در پرده ابهامه و اینکه مورد سواله .ثانیا من خودمو اصلا در جایگاهی نمی بینم که حتی بخوام جواب سوال بدم. بگذریم اما تفاوت خواب ابراهیم و عبدالمطلب .به نظر من هر دو منتظر پاداش و عقاب بودند.انسانها از نظر دینداری به ۳ دسته تقسیم میشن یا مصلحتاندیشن یا معرفت اندیشن و یا تجربت اندیش.خوب دین ابراهیم به خدای خودش دینداری تجربت اندیشانه بوده در صورتی که دینداری عبدالمطلب دینداری مصلحت اندیشانه بوده .پاسخی را هم که هر دو در قبال نوع دینداری دریافت کردن متفاوت بود .و می بینی عبد المطلب ۱۰ فرزند رو قربانی میکنه و در آخر هم خودش به جای فرزندش شتر قربانی میکنه .
من این نظرو خیلی وقت قبل تر می خواستم بدم و لی اسمه طرفش یادم نمی آمد.
ولی خوب حالا یادم اومد.
میدونی آدم یاده یوسفعلی میرشکاک می افته. با این پارادوکس رو کردن ها و تجزیه و تحلیل های بعدش و پیشگویی های بعدترش.
جالبه.