هنوز هم هوا سرد است.

سلام و صد سلام به زمستان به دلهای زمستانی و یار های بی صدا و یاور های بی وفا.

نیستید. یا بهتره بگیم نیستیم.

عشقهای زاویه دار هم نتونست حال ما رو جا بیاره.
هرکه به فکر خویشه . کوسه به فکر ریشه.
مهرداد در میره همیشه.
ساسان کچل نمیشه.
سلیم .....


این هم شعر قرن ما.
ببخشید که یکم بی سر و ته هست. از همه شعر دوستها و شعر پرور های قدیم و بی وفای امروز عذر می خوام.

خوب یکمی خالی شدم. گلایه بسه.
بزار چند تا خبر .

آی خبر خبر.
بنا به خبرگزاری اسوشیتد پرس و جماعتخانه تایمز آقای مهرداد در اقدامی شجاعانه ببخشید.
ایشون مهرداد نبودن. پسر خاله ایشان بودن.
همان آدمک قدیم خودمون.
به همراه خانم ندا یک فقره خانواده می خوان تشکیل بدن. پرونده ایشان جهت پی گیری های بعد ی کماکان مفتوح است.

من هم به نوبه خودم به ایشانان تبریک عرض نموده و امیدوارم که دوران خوش زندگی را با حضور هم خوشتر نمایند.

خبر دوم .
خانم کتایون همکار گرامی به همراه آقای رحیم برادر دوست بزرگوار آقای مرتضی یک فقره پرونده ی خانواده در شهر های دور تشکیل داده اند. امیدواریم که ایشانان نیز ضمن مفارقت مشارکت را فراموش ننموده و سایرین نیز جهت وصال این دو عزیز در دسترس دعا فرمایند.

خبر سوم اینکه
بهاء الدین پسر عمه گرام در جمعه شب گذشته پس از اینکه آخرین نطق انتخاباتی سالیانه خودشان اندر مدایح ازدواج و شراکت و افتخار ایراد نمودند با سرکار خانم خاله جان داماد بالا سر و سری بهم زده و رقصیدند.
رقص نشانه رضا و رضا هم لازمه هر قدم خیر و آن قدم خیر هم همانا خوده خوده ازدواج می باشد.

من به نمایندگی از طرف خودم و عمه ام و همه بچه ها و نوه های عمه ام این کار باشکوه را که پس از قرنی بالاخره به نتیجه رسید را به ایشان تبریک می گویم.

امید است که در پناه الطاف مولای زمان و خداوند منان این سه زوج های تقریبا جوان در زندگی مشترک خود موفق و موید و پیروز باشند.

سه تا طرح و ایده دیگر هم داشتم که بعدا خدمتتان معروض می دارم.
مولا یار و حق نگهدارتان بادا.
ارادتمند.
ساسان
نظرات 9 + ارسال نظر
ایمان یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 01:10 ق.ظ

با با دمتون گرم! خوشحال شدیم! ساسان ا یشا الله نوبت شما دیگه! میبینم این کوسه ها خوب کار می کنن! هوا گرمه ساسان!‌ اخ اخ ! نفس کم بید!

سلیمان یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 02:08 ق.ظ http://www.dizbad2002.persianblog.com

از این جمعی که نشانی دادی٬ من فقط کتایون را شناختم با مهرداد رو که باز هم نفهمیدم کتایون با کی ازدواج کرده و یا مهرداد داماد شده یا پسرخاله اش و با کی؟
اما الان که داری خبر رسونی می کنی٬ یه نکته در باره خبررسونی در اینجا بگم. (همین تورنتو فکسنی با حومه‌اش بیشتر از نصف ایران جماعتخانه داره). اینجا برای خبر دادن یه بولتن هایی به نام الاخبار (و نه جماعتخانه نیوز مثل تو)دارن٬ که همه هفته می تونی از جماعتخانه بگیری. بماند که جدیدا هم الاخبار رو به صورت ای میل هر جمعه برایت می‌فرستن که البته برای ثبت نام باید یه مراحل مقدماتی رو بگذرانی تا مطمئن بشن که خبر را برای کی می‌فرستن.
و در مورد خبر مربوط به ازدواج هم برخلاف ایران اسم عروس و داماد رو نمی‌خونن٬ بلکه نشونی بابا بزرگ‌هاشون رو می دن و جایی که ازش اومدن مثلا اینجوری که نوه مرحوم کربلایی محمد از ریزاب با نوه حاج غلامحسن از اشکور (اسم ها را همین جوری گفتم) گمون می کنم مردم این جوری هم رو بهتر می شناسن!!!؟؟؟ البته این در تمام جماعت خانه ها اعلام می شه.
این هم مختصری درباره اطلاع رسانی در اینجا.

ساسان یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 02:21 ق.ظ

الحق که اونجا تورنتو است والبته بسیار بزرگتر و محکمتر از فکسنی.
و الحق که اینجا هم مشهده با جماعتخانه تایمزش و الحق که ما هنوز خیلی دوریم . هنوز ترسهای ما رو از نزدیک شدن به تکنولوژی می ترسونه و البته خوشحال و ناراحت شدنهای صد البته خطرناک.
ولی من امیدوارم که یک روز در االخبار تورنتو بگم نوه سید سلیمان شاه با .................... بالاخره .......... تموم شد.
چکار می کنی استاد مدیریت. بابا ملت منتظرن. از تو حرکت از خدا هم حرکت. بعد از تو برکت.
سلام مارو به همه برو بچ تورنتو برسون.

سلیمان یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 11:32 ق.ظ http://www.dizbad2002.persianblog.com

مش ساسان
درباره نزدیک شدن به تکنولوژی در ایران هم ترس‌ها رو خوب می‌شناسمُ هم جامعه رو و هم بعضی‌های دیگر روُ برای همین محدودیت های شما رو خوب می‌دونم. آنکه نوشتم فقط تصور کردم که شاید بتونم یه اطلاعاتی داده باشم. شاید تو موقعیت اونجا الاخبار نشه بوجود آوردُ اما قابلیت ها هم کم نیست.
اما گفتی منتظریُ نمی دونم دقیقا انتظار چی رو می کشی(به شک افتادم که نکنه بهت قولی رو دادم؟؟) ٬ اگر منظورت بحث استراتژی هست که برات میل می‌زدم٬ چشمُ این چندوقته چند تا برنامه رو با هم شروع کردم٬دور وبرم پر کاغذ شدهُ و یک کمی هم گیج شدم. اما حتما بقیه نوشته‌های استراتژی روهم برات می‌فرستم.(راستش رو بخوای فکر نمی‌کردم که علاقه بهش داشته باشی؟)

سلیم یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 10:20 ب.ظ

آخ ساسان جون دمت گرم با شعرت .لا اقل یکی پیدا شد ما رو تو نقطه چین شعرش راه بده. ما که مردیم از بی کسی

ساسان دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 12:13 ق.ظ

سلیم جان. شرمنده که سهمه تو از شعره من فقط چهار تا نقطه بود با کلی سوال که این چهار تا نقطه چی هست .
ولی فقط یک چیز دیگه بهت بگم بعضی از بی کسی ها خیلی بهتر از داشتن کس و کار بی مرام است. پس زنده باش و زنده باش.

سلیم دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 06:52 ق.ظ

اتفاقا ساسان جون اینطوری آدم راحتتره .هر جور که دلش بخواد می تونه واسه خودش یه شعری اونجا بذاره .من که با این قضیه حال میکنم .از کس و کار بی مرام گفتیاز اونم داشتیم که به بی کسی افتادیم ولی ما که رسوای جهانیم ........

مهر دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 02:27 ب.ظ

یه کم بیشتر از من تعریف کن ساسی ...

[ بدون نام ] شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 03:18 ب.ظ

www.ashna.co.sr
in doomail ro baraie bachehaii ke mikhan in addreso be baro bachs bedan neveshtam
yam and bye

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد