سلام به همگی مخصوصا همه اون جوونای با ذوق و سلیقه که از سر تفریح گهگاهی یک سر به این وبلاگ میزنند. اسم وبلاگ هم که معلومه .یه سری آدم درست و حسابی جمع میشن دور هم و از شیر مرغ تا جون آدمیزاد با هم صحبت میکنن . یکیشم خودم . ولی خوب از بس که ماشا ا... یه وقتایی تلویحا یکی دو هفته فعالیت این بچه ها زیاد شده واقعا جای شکر گزاری داره. حالا بگذریم امروز صبح داشتم تعداد بازدید کننده ها رئ نگاه میکردم سرم سوت کشید .با خودم گفتم حالا این همه نه و یک دهم این . اگه هر کس یه نظر یا یه مطلب بذاره اوووووووه چه همه . هر چند که خودم مثل خیلی ها اصلا میام واسه تفریح و تا یک ایکس و وای نظر نده منم نظر نمیدم . حالا بماند از حس مسولیت و برنامه ریزی واسه جونا که توی ده های اخیر بیشتر از بزرگترا ما خودمون شعار میدیم . بعدشم میگیم کو میدون . اینا رو گفتم تا خودم آگاه تر بشم نسبت به اون وظیفه ای که تو اجتماع خودم دارم .آخ اگه یک سودی هم این وسط دست ما رو بگیره خوبه ها .(شدم مثل یکی از مکاتب).
از قدیم هم گفتن کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
قربان همه
سلیم
سلام
خوبی
سلیم جان یه دفعه دیگه دلیل این همه وفا رو بهت گفتم.
یه زمانی که همه تو این وبلاگ نظر می دادن البته کسانی که همو میشناختن و اگه یه نظر مال کس دیگه ای بود جوابشو نمی دادن و این وبلاگ بازم می شد یه جمع دوستانه
البته خدا رو شکر که باز یه چنین جمعی هست
سلام شیخ سلیم ال احمد.
من دارم این اوراد را از سرزمین گرم و آفتابی دبی می نویسم.
بخاطر همین هم یک شیخ و ال به همه چی من اضافه شده است. سو دونت وری.
البته من بدلایلی هم که قبلا زیاد گفته ام معنی حرفای سودابه بنت الله را نفهمیدم. اگه امکان داره یکم بیشتر توضیح بده سودابه جان . ممنون.
ولی میدونی جریان همونه که ما همه اهله شعاریم و وقتی پایه عمل می رسه . همه میگیم که چرا بقیه شروع نکنند.
ولی داداش کس نخوارد پشت من . حتی همان انگشت من.
بدبخت پشت من.
اینم از شعر امروز من اهلک یا وهلک یا قبلک من ربی.
ارادتمند.
شیخ راشد آل مکتوم ال زاید ال ساسان بن قربانعلی
خوش بگذره داداش ساسات . میبینم خوب داری حال میکنی
فقط بی کر فول خیت ایز سو دنجرس پلیس .کیپ یور فیت ستید ان د گراوند
دتس آل جوکس
ساسان عزیز
سلام
فکر می کنم باید الان در دبی باشی٬ امیدوارم که بهت خوش بگذره و نمی دونم اونجا با کی در ارتباط هستی٬ اما اگر فیروز جیوانی را دیدی سلام من را به او برسان.
بگذریمُ امروز وقتی پیش اومد تا به این جا بیام و از قضا سری هم زدم به آرشیو. مقایسه که کردم دیدم دیگه خیلی ها دیگر مثل اینکه الان نیستند. می دونم که ندا و کتایون برای خودشون درگیری(بهتر بگم سرگرمی جدیدی) پیدا کردند و بیشتر دوست دارن تا با کس دیگری باشند تا بخواهند تو رو توی دفتر تحمل کنند.
از طرفی خبر هایی رو هم از دفتر شما ها شنیدم که برق شش فازی کنتورم رو پروند. من که هنوز سیستم های تصمیمگیری در مشهد رو نتونستم کشف کنم٬ اما تصور میکنم اگر خودم اونجا ها بودم چه واکنشی رو نشون می دادم. بگذریم٬ از خیلی های دیگه هم سراغی نمی بینم٬ نه از احسان٬ مهرداد٬ شادی و ...
بهر حال هر جا هستین خوش باشین و باقی هم بقای همگیتون.
http://www.gassar.com/yascard/doost/doost.htm
آقا ساسان سلام
امیدوارم سفر خیلی خیلی خوبی داشته باشید
در مورد چیزی که نوشتم باید بگم که من با اینکه خیلی به ندرت تو جماعتخونه وکارای جماعتی شرکت میکنم ولی همیشه از اینکه کنار جمعی هر چند کوچیک از برو بچ خودمون باشم احساس لذت میکنم
آشنای دل هم یکی از این جمعاست که معمولا بعد از هر با کانکت شدن یه سر بهش می زنم ولی متاسفانه هیچ وقت توی این وبلاگ احساس راحتی نکرده ام
البته این فقط حرف من نیست از خیلی های دیگه هم این حرف شنیدم
خیلی خوبه که کسایی مثل ندا-کتیون-احسان- -ایمان-مهرداد و...(که الان کمتر چیزی می نویسن)تو این وبلاگ مینویسن ولی این وبلاگ با این اسم بزرگش جمعیت کمی رو تو خودش جا داده
البته قصدم متهم کردن کسی نیست شاید اگه من وامسال من گاهی احساس راحتی می کردن کسایی که تو این وبلاگ از حال هم با خبر می شدن بیشتر از این بود
به هر حال کار شما قابل تقدیر
به امید اینکه این وبلاگ و وبلاگای دیگه دوستای بیشتری رو کنار هم جمع کنه
خدانگهدار
سلام به اون دوست عزیزی که اسمش رو ننوشته .
تو پاسخ به در خواست شما عزیز یک مساله هست که باید شما خودتون یک مفدار در موردش فکر کنین و ا هم اینکه مگه جماعت غیر من و توست . دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد . من خودم بالشخصه از وضع موجود خسته شدم . فقط هم گهگاهی یه دو تا مطلب مینویسم تا یک وقت این بیرق رو کسی زمین نذاره . اگه واقعا بچه ها به اهمیت این موضوع واقف بودن به جای بهره برداری شخصی میتونستند به خیلی چیزای دیکه دست پیدا کنند . از دست گلایه هم دیکه خسته شدم . فقط میگم الان دیگه وقت نشستن نیست .جامعه اسماعیلی داره تو محیط آروم آروم ذوب میشه .وای چه سرنوشت رقت انگیزی
سلام سلیم جان و بقول سلیم جان دوست عزیز که اسمش رو فراموش کرده بنویسه.
بابا بی خیال. خیلی هم ما رو نترسون. هر که ذوب بشه ما که ذوب نمی شیم.
اما من هیچ وقت احساس ترس نکردم. فقط بقول سلیمان دوستان دیگری بودن که اینجا سر می زدن و حالا سرگرمی های دیگری پیدا کردن. اینم اصلا بد نیست. بلکه اقتضای زندگی شون هست.
من می خوام حداقل اینو اینجا بدونیم که این وبلاگ هست چون ما هستیم.
نه اینکه چون این وبلاگ هست ما باید خودمون رو فراموش کنیم.
قرار نیستش که از دست کسی گلایه کنیم.
به نظر من اون ارتباطی که قرار هست برقرار بشه . میشه. حتی بدون اینکه کسی بیاد اینجا نظر بده. حتی اگر اینکه من و تو و خیلی ادمای دیگه هر روز بیام اینجا و ببینیم کسی چیزی ننوشته .
چیزی که مهمه اینه . اگه من میام به اینجا سر می زنم بخاطر اینه که خودم رو متعلق به این جمع می دونم. پس من حاشیه نشین نیستم.
اینکه نه بیرون احساس تعلق کنم نه تویه جماعت . نه اینجا.
ولی چیزی دیگری هم هست . اونم اینه که حالا نیاز اول من برآورده شد. خوب احساس تعلق کردم . خوب . دیگه حاشیه نشین نیستم خوب. حالا من هم این جمع رو جوری درست کنم که دوست دارم. بزار من هم در تفکرات و شخصیت بقیه یک ذره کوچیک تاثیر بزارم. این قدم بعدی هست.
هیچ زور و اجباری نیست. این نیاز اول و دوم وجود داره. پس مطمئن باشین جایه خودشه بازمی کنم.
شما هم اگه دوست داری در اینجا نقشی رو به عهده بگیری . بسم الله. بیا اینجا . دوست هم نداری نقش به عهده بگیری. بازم اشکال نداره. دوست داشتی بیا و فقط هم سر بزن.
فقط چیزی که مهمه در اخر اینه که هر کی که اینجا می یاد خودش باشه. فقط خودش. چون این متفاوت بودن ما ست که باعث چیز یاد گرفته و رشدمون میشه. من اگه قرار باشه صدای کلاغ در بیارم . مثله اسب یورتمه برم و مثه شتر ادامس بجویم. اونوقت من هیچکی نیستم.
من هبچکی نیستم.
ببخشید . من این چند روز اینجا اصلا با هیچکی حرف جدی نزدم و اینجا مهملی پیدا کردم برای اینکه این نیاز خودمو بر آورده کنم.
بعدشم از سلیمان و سلیم و همه و همه تشکر می کنم.
جایه همتون خالی است. واقعا خالی است. ولی باید یک روز این خطی که خودمون دور خودمون کشیدیم را پاک کنیم و از این حصار بیام بیرون. مثله سلیمان. شاید هم بعدش من. و خیلی هایه دیگه.
پس مواظب خودتون مثله همیشه باشین.
عارضم که الان ذوبیده الم دیگه؟! یا هنوز جا مدیم؟!