خیلی نمی خوام حرف بزنم.
همه بچه مشهدی ها خبر دارن . دیشب جلسه ای بود با حضور همه افرادی که خوب یک هفته صحبتشو می کردن
با پذیرایی و مشارکت زیاد.
یک مقدمه. چند تا سوال . چند تا ترجمه . چند تا سوال دیگر و آخرش هم تمام شد.
من هم شرکت کردم .
اونجا تا حرفا می خواست جدی تر بشه ترمز دست کشیده می شد. ولی جدا می خوام بدونم که نظر بقیه راجع به این جلسه و احیانا جلسه های که با سیستم مشابه در اینده تشکیل بشه چی هست.
بقول اینگلیسی فقط احمق ها تاریخ را تکرار می کنند.
حالا این تاریخ ممکن است که تاریخ دو هزار ساله باشه. یا همین دو قرن اخیر یا دو دهه اخیر یا دو سال اخیر یا دو ماه اخیر یا دو هفته اخیر.
پس لازم نیست که ما پیر بشیم تا بفهمیم که احمق هستیم یا نیستیم. اگر تاریخ دو هفته اخیر را تکرار کردیم باز هم هستیم.
مختصرا نظر خودمو می گم.
این جلسه قرار بود که پرسش و پاسخ باشه. یعنی مخاطبین که جوانان باشن پرسش کنن و آدم بزرگا ( بقول شازده کوچولو ) پاسخ بدن.
ولی خوب یک سوال نه چندان سنگین یک آشنا پاسخ سنگین یک دوست آشنا را در پی داشت.
به درستی و غلطی سوال و جواب کار ندارم. فقط به بادی لنگویج ( زبان بدن ) یا لحن کلام کار دارم که مرا متعجب کرد.
دیگر اینکه اگر کار از روی صداقت باشد مطمئنا جواب خواهد داد و اگر نباشد باز هم جواب خواهد داد. ولی دندان می شکند.
من یک دوست هستم. ولی نمی توانم خودم را به حماقت و نفهمی بزنم.
دوست هم باقی خواهم ماند .
بقل سید باقی بقایت جانم فدایت
سا....
-------
بهشت را به بها دهند نه به بهانه. ساسان جون منم با حرفات موافقم . حتی اگه این جلسه ها چیزی به غیر از یک گردهم آیی نباشه و یکسری آمار و ارقام نخوان به بالا ارایه کنند بازم مفیده . حتی یک سوال چالش برانگیز میتونه خیلی ذهن ها رو روشن کنه و خیلی ذهن ها رو از این خیال باطل که نه هنوز هم تفکرات قدیمی جای خوذش رو داره در بیاره . در هر صورت سوال کردن عیب نیست .و پاسخ دادن هم هنره . خیلی حرفاست که باید بزنم انشا... بعدا
سلام ساسان جان ... اگه منظور نظر خودت رو درست فهمیده باشم، در مورد سوال سلیم و جواب من بود ... من احساس راحتی زیادی با سلیم می کنم. نه به خاطر اینجا، که خیلی وقته باهم همکلاسی هستیم. لحن خودم رو هم سعی کردم جوری عوض کنم که حداقل صدام به بقیه برسه. ولی نظر شخصی خودم بود ... نه یه قانون ... ما همه از دید خودمون به مسائل نگاه می کنیم. اون کسی که اون بالا نشسته باید تشخیص بده که چی درسته؟ و چی درست نیست. تازه انتظار زیادی نباید از آدم بزرگا داشت! همین قدر که از روستاها اومدن شهر و الان تقریبا به صورت میانگین زندگی های متوسطی دارن، کلی هم باید خدا رو شکر کرد. همش لطف کریمه. ولی می شه ساخت ... به شرط اینکه کم کم و پیوسته حرکت کرد ... و مثل بچه های کوچیک زود از کارهای بزرگ خسته نشد ... چون همون لحظه ای که آدم می برره ... اگه ادامه بده ... همون لحظه است که می شه موفق شد. از آدمای بیرون و بزرگا هم نباید انتظاراتی داشت ... خودمون! ... باید بگیم من واسه ی جامعه چیکار کردم؟ من خودم هنوز هیچی!
همین که ادما شروع کنن به خودشناسی خداشناسی رو هم به دنبالش میرن . ما همیشه در مورد مسایل لنتزاعی صحبت میکنیم و بدون هیچ دلیل و برهانی خیلی از مسایل عقلی رو میپذیریم . اما به نظر من اون چه که می تونه مارو در تفکر بهتر یاری کنه همین اختلاف سلیقه ها و آرای هست .وقتی من نوعی یه حرفی بزنم و همه هم تصدیقش کنن به عنوان اینکه وحی منزله اون وقت هیچ تغییری در افکار و رویه زندگی مون پیدا نمیشه . همون طور که مهرداد گفت ما با هم راحتیم و من حتی پاسخ مهرداد رو از نظر اون منطقی می دونم . حالا دیگران چه برداشت یکنند بماند . من خودم جواب سوالم رو گرفتم . همون سوالی که خیلی وقت در مودش فکر میکردم که بقیه چی فکر میکنن ؟
اگه از حرف من این مسئله فهمیده میشه که باید هر کی هر حرفی رو زد همه تصدیق کنن پس باید یک تجدید نظر کلی تویه روش نوشتم بکنم.
تویه یک جلسه که یک عده آدم نشستن به اسم جوان که طبیعتشان پرسشگری هست و یک عده آدم که به اسم آدم بزرگا که طبیعتشون قدرت هست نوع حرف زدن متفاوت است.
بعد اینکه شما که این حرف می زنی اگه واقعا راحتی باید اسمتو بنویسی اون بالای نوشتت.
بعد اینکه به مهرداد عزیزم هم بگم که فقط بچه های کوچک نیستند که از کارهای بزرگ خسته می شوند. گاهی اوقات ممکن است که بچه های متوسط از کارهای متوسط هم خسته بشوند.
آدم باید تویه گود باشه که بفهمه کار متوسط و بزرگ یعنی چه.
من که حداقل از هیچ آدم بزرگی هیچ انتظاری ندارم. ولی اون چیزی که فکر می کردم که جامعه اسماعیلی ام بهش احتیاج دارند تا سر حد توانم سعی کردم که اجابت کنم.
فقط فرقه من اینه که معتقدم که سیب سرخ دسته بچه یتیم حیف نیست و همه ما برادر و خواهر هستیم فارغ از اینکه پدر و مادر من کی هست و خودم کی هستم. اگه برادر من دزد باشه آیا من ولش می کنم. ولی خیلی ها تا دیدن که یکی ممکنه براشون ضرر داشته باشه . دستشون رو می کنن تویه جیبشون و سوت و سوت زنان رد می شوند. خیلی ها تا می بینند اگه با چهار نفر آدم که خیلی هم خوشنام نیستند سلام و علیک کنند بقیه هم فردا اونارو
به همون چشم می بینند بی خیال هر چی سلام و علیک هست می شن.
پس بین حرف زدن و عمل کردن فاصله زیاده. بین صداقت داشتن و شر و خریدن و زرنگ بودن و خوشتیب بودن هم فاصله زیاد است.
بقول عادل همه مون خوب تئوریسین هایی هستیم ولی در عمل چی. بازم می ریم به سراغ اون کسی که فکر می کنیم که فردا می تونه بهمون کمک کنه. نه اون کسی که امروز به کمکمون احتیاج داره. و چه راحت هم رنگ عوض می کنیم. تا دیروز چی بود و امروز چی شده .
تا دیروز چی می گفتیم و امروز چی می گیم.
بهتره خودمون کلاه خودمون را قاضی کنیم .
اول اینکه من همیشه اسم رو مینویسم الانم که ننوشتم به خاطر نظر قبلی بود که روی سخن با من بود . بله عزیز برادر من هم به این نکته موافقم که بی تفاوتی بده .بی تفاوتی واسه انسان بدبختی میاره و...... ولی خوب ما هم نمیتونیم تا یکی بد گفت سریع چماق برداریم و بزنیم تو سرش که اشتباه کردی (منظورم بزرگترا بود) . اگه مکا جوونا که صحبت از دموکراسی میکنیم یه مقدار هم خودمون قاضی خودمون بشیم میبینیم که با زور نمیشه از قدرت مداران چیزی رو گرفت . یادم میاد یه روز در خدمت دکتر نراقی ریس جوانان یونسکو بودیم گفت اگه میخواین تغییری هم ایجاد کنین با عقلانیت و صبر باشه . درسته سوال سخت پرسیدن و ذهن رو به چالش خوندن خوبه ولی بهتر اینه که بذاری جوابتو بدن تا از نقطه ضعفشون بتونی به قدرتشئن ضربه بزنی . حالا ما اینجا تاکتیک جنگی درس نمیدیم ولی خوب به قول شمام باید اول یه خورده خودمون رو اصلاح کنیم و یه مقدار هم بیشتر باهم هماهنگ باشیم به قول ملاصدرا از کثرت به وحدت برسیم
سلیم عزیز
اینکه اینقدر شجاع هستی واقعا جای شکر داره و اینکه اینقدر مستقل هستی . بیشتر.
ولی در نهایت با مهرداد نظر خودتون را راجع به کل جلسه نگفتین.
من منتظرم.
نظر مشخص ساسان جون!!!۱۱۱۱۱۱
سلام ساسان جان امید وارم که جلسه شنبه نتیجه خوبی داشته باشه ولی انگار درست به نتیجه نرسیدین . خیلی فکر خوبی بود که این جلسه را انداختین به نظر من باید هنوز از این جلسات هنوز گذاشته شود حد اقل یک یا دو بار دیگر تا کاملا طرز فکر قدیمی این جوانان قدیمی نمی شه گفت به کلی ولی تا حدودی عوض شود.
سلام مجدد به همه دوستان .اگر خواستید از وبلاگ من هم یه سر بزنین البته تا حد ممکن به زبان انگلیسیه و در اصل واسه بچه های کلاسمون زدم ولی خوشحال میشم همکاری دیگر دوستان رو هم داشته باشم
ساده می گم چون باید برم جایی.
این نوشتهات من رو به یاد جلسات شناخت سالهای اول دهه شصت انداخت و بعد از اون هم جلساتی که توسط کتابخانه برگزار میشد که همزمان شد با شلوغیهای مشهد و بعد هم آموزش عالی و این اواخر در جلسات متفاوتی که از این دست و اون زمان هایی که به اقتضای کار در تهران و زاهدان و کرمان و سیرجان و ... با بعضی از آنهای که آدم بزرگ اسم براشون گذاشتین. افتادم و از اونجاهم به یاد بعضی از اون جلسه های پر سر و صدایی که آدم بزرگا داشتن و اتفاقا من طفیلیاشون بودم و ...
اما بذار ساسان یک چیز رو صریح بگم. با چیزی که تو همین چند خط و نظرات خوندم٬ تصور میکنم که شماها هم دارین تاریخ رو دوره میکنین و نخواسته دارین اون رو از راه دیگهای تکرار میکنین. (من نمیخوام از ضرب المثل هیچ کشوری استفاده بکنم.) اما فکر میکنم بد نباشه تا بعضی چیزها را قبل از اینکه آدم بخواد خودش تجربه کنه را بشنوه. چیزی که در غرب فراوان دیده می شه و در شرق به ندرت٬ حضور تاریخ مکتوب حتی از کوچکترین اتفاقات هست.
قبل از اینکه بدنبال پرتغال فروش باشین٬ یک نگاهی هم داشته باشین که درخت پرتغال رو چه جوری میشه آب داد.
و بازهم باقی بقایتان (حتی اگر هم که....)
ٌآیا ممکنه بعضی از سوالاتی را که در این جلسه مطرح شده بود برای اطلاع آن عده که در جلسه شرکت نداشتهاند بنویسی؟ ممنود میشم.
ساده میگم چون امشب میتونم با خیال آسوده حداقل برای کل هفته ام با خیال راحت برنامه ریزی کنم و جایی هم نرم.
میدونی سید جان این جلسه ما اصلا با جلسه های اون سالها که گفتی قابل مقایسه نیست. شاید فقط بشه با جلسه هایی که تویه این چند سال اخیر برگزار میشد مقایسش کرد.
البته این به معنی اون نیستش که بخوام این چند سالو و جلسه های جوانانشو ضایع کنم. نه. فقط اینکه اگه بهتر نیگاه کنیم می تونیم دلایل مشابهی را برای خیلی رفتار ها پیدا کنیم.
اینکه یک عده همش سعی می کنن پرتغال بفروشن و عده دیگر هم سعی می کنن که پیداش کن. و اینکه یک عده دیگر هم وسط این دوتا حیرون موندن.
ادامه نمی دم.
ولی خدمت اون دوست از لندن که هنوزم نمی خواد دامنش خیس بشه عرض کنم که سوالای اون جلسه اصلا از سنخ مسائل جوانان در جا های دیگه نیست. یک خورده کم جنبه گی از فضای باز سیاسی و توهم و ایده آل گرایی و دیگر هیچ .
اما اگه واقعا می خوای بدونی با ایمیل راستکی خودت یک نامه بزن تا برات بفرستم.
سلام به ساسان، سلیم، سلیمان و بقیه ی دوستان
در مورد جلسه باید بگم من زور به اون جلسه رفتم، یه کار جدید گرفته بودم که بایستی روش کار می کردم به علاوه از صبح داشتم به مامان توی خونه تکونی کمک می کردم! اصلا نه حوصله داشتم، نه وقت! چون از اول هم می دونستم به هیچ دردی نخواهد خورد. که مجبورم کردن! که آره ما اسم تو رو نوشتیم و این حرفا! مامان هم گفت تو نری، اون نره، کی بره پس؟ جوون کیه؟
ما که حس جوونی نداریم به مولا!
جلسه بسیار تکراری بود، البته به علاوه ی اینکه اصلا شکل سوال جواب نداشت! و آقای دکتر خودش همش حرف زد. متاسفانه کسی جرات حرف زدن نداشت. البته انتظار زیادی هم نمی شه داشت. چون هنوز تازه یه سری کارها انجام شده. البته نباید فراموش کنیم که لازم نیست ما همون راهی رو بریم که بقیه ی جوامع پیشرفته رفتن، می شه پرید! :)
و آخر از همه اینکه ما هنوز یاد نگرفتیم پوست کنده حرف بزنیم! مثلا من آخر نفهمیدم که ساسان از لحن کی این وسط تعجب کرده؟ من ؟ مجمدرضا ؟ سلیم؟
کاش اینقدر حاشیه نمی رفتیم.
پ.ن: ما چاکر سید هم هستیم! دلمان برای رقصیدنت تنگه!
اخ که دلم یه چند روزی بود واسه همتون تنگ شده الانم از یزد واسه همتون سلام می فرستم . ما به جای دوستان شماهم اونجا به جای ما