یک شعر از فخر الدین همدانی متخلص به عراقی

کجایی ؟ای زجان خوشتر شبت خوش باد من رفتم

بیا در من خوشی بنگر شبت خوش باد من رفتم

نگارا بر سر کویت دلم را هیچ اگر بینی

ز من دلخسته یاد آور شبت خوش باد من رفتم

زمن چون مهر بگسستی خوشی در خانه بنشستی

مرا بگذاشتی بر در شبت خوش باد من رفتم

تو با عیش وطرب خوش باش من با نا له وزاری

مرا کان نیست این بهتر شبت خوش باد من رفتم

مرا چون روزگار بد زوصل تو جدا افکند

بماندم عاجز ومضطر شبت خوش باد من رفتم

بماندم واله وحیران میان خاک وخون غلتان

دو لب خشک ودود یده تر شبت خوش باد من رفتم

منم امروز بیچاره زخان ومانم آواره

نه دل در دست ونه دلبر شبت خوش باد من رفتم

مرا گویی که : ای عاشق نه ای وصل مرا لایق

تورا چون نیستم در خور شبت خوش باد من رفتم

همی گفتم که : ناگاهی بمیرم در غم عشقت

نکردی گفت من باور شبت خوش باد من رفتم

عراقی می سپارد جان ومی گوید زدرد دل :

کجایی ؟؟  ای ز جان خوشتر شبت خوش باد من رفتم

نظرات 7 + ارسال نظر
سلیم چهارشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 10:38 ب.ظ http://www.awytosky.blogsky.com

سلام به همه
نمی دونم هر چی می خوام از آوردن این شعرا تو وبلاگ دست بردام نمیشه . خدایی دیدم قشنگه گفتم بذارمش تو وبلاگ . بازم معذرت
عزت زیاد

ساسان پنج‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 12:56 ق.ظ

سلام سلیم جان.

از اینکه به سلامتی از سفر برگشتی خوشحالم.

و میدونم که خیلی بهت خوش گذشته. فقط بعضی وقتا آفتابه گرون می شده که اونم رو چاره ای نیست.

ولی از شعرا گفتی . بذار داداش بذار داداش.

شاید هم گاهی دل ما با خواندن شعری روشن شد.

سلیم پنج‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 01:16 ق.ظ

ولی من قضیه آفتابه رو نفهمیدم ها
قدیما یه موضوع دیگه داشت

ساسان پنج‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 12:09 ب.ظ

سلیم جان.
تا آنجایی که من بر اساس روایت ها شنیده ام . گفته اند که آفتابه دست یک بنده خدایی بوده و هر دفعه که برای قضای حاجت می خواسته به یکی از همسفران بدهد جان آنها را قبض می کرده است. البته راوی داستان سه نقطه رسان است.

البته می دانم که همه اینها شوخی بوده است.

سلیم دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 11:11 ب.ظ

سلام به همه
می دونم سرتون شلوغه ولی بالا غیرتا یکی این متن رو عوض کنه خودم خسته شدم الانم نمی دونم چرا هم خود بلاگ اسکای هم وبلاگ من بد بخت با این سرور البرز تحت باسازیه

افسون پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 10:46 ق.ظ

سلا م
۱۸مین روزسال نو همه مبارک.
خیلی شعر زیبایی بود.
شبت خوش یاد من رفتم!
من خیلی سعی کردم متن رو عوض کنم اما بلاگ اسکای رو باز نمیکرد.
نقدا صبر میکنیم و روزی یه بار این شعر زیبا رو میخو نیم تا حفظ بشیم !

سلیم جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 01:42 ب.ظ

تشکر میکنم از ذوق و سلیقت افسون خانم
منم هر روز تکرارش میکنم تا خودم هم حفظش کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد