سلام به همه
امروز صبح که میومدم کلاس نمیدونم چرا این شعر افتاده بود سر زبونم.بیشتر از ۱۰ بار خوندمش.حتی سر کلاس گهگاهی میومدو میرفت و من سعی میکردم تحویلش نگیرم.برام خیلی جالب بود.سر صبح! بی مقدمه! این شعر قشنگ! یه نشانه خوب برای امروز گرفتم.حالا هم برای شما می نویسمش ولی امیدوارم اینجوری به شما گیر نده!!!
قاصد امد از برش پرسیدمش دلبر چه گفت گفت با هجرم بسازد گفتمش دیگر چه گفت
گفت پا هرگز ز حد خویش مگذارد برون گفتمش جمع است از پا خاطرم از سر چه گفت
گفت سر را بایدش از خاک ره کمتر شمرد گفتمش کمتر شمردم زین تن لاغر چه گفت
گفت جسم لاغرش را از تعب خواهیم سوخت گفتمش من سوختم در باب خاکستر چه گفت
گفت خاکستر چو گردد خواهمش بر باد داد گفتمش بر باد رفتم از صف محشر چه گفت
گفت در محشربه یک دم زنده اش خواهیم کرد گفتمش من زنده گردیدم ز خیرو شر چه گفت
گفت خیرو شر نباشد عاشقان را در حساب گفتمش اینست احسان از لب کوثر چه گفت
گفت با ما بر لب کوثر نشیند عاقبت گفتمش دیگر بگو گفتا مگو دیگر چه گفت!!!!!
افسون
اقا سلیم اینم از تعویض متن!!! من که حفظش کردم!
مرسی !بابا هم فکر . اتفاقا منم توی این فکر بودم همین شعر رو واسه وبلاگ بنویسم ! من که به تله پاتی اعتقاد پیدا کردم
افسون جان خیلی کار خوبی کردی آشنای دل داش کم کمک فراموش میشد
وایییییییییییی
با سلام و خسته نباشین ....
ما یه کاتالوگ شعر و داستان برای بچه های خودمان تهیه کردیم و چاپ اولش هم شد اما خیلی دردسر داره برای شماره بعدی باید مجوز بگیری ولی کار خوبی کردین سایت که دیگه مجوز نمیخواد .... کارتون خوبه