امشب سر کار بودم . سرکار جدیدم. آر پی جی.
موبایلم زنگ زد. مشغول کاری بودم و نمتونستم جواب بدم. زنگاش بیشتر شد و بیشتر شد.
بالاخره رئیسم موبایلمو بدستم داد و جواب دادم. رفیقی بود جانان.
خیلی زود جوابشو دادم و قرار گذاشتیم برا بعد.
بعدشم مصادف شد با خونه حاج عبد القیوم و دوباره قرار گذاشم برا بعد.
سعی کردم سره قرارم باشم.
خبری نشد . داشتم فکر می کردم که خودم زنگ بزنم که درینگش در اومد.
خیلی سریع مثه سلیم به تله پاتی ایمان آوردم
شیخ مازیار الدین خرم دین سیاه جامه بود.
از اون حالو از ما احوال سلامهای زیادی این وسط ریخت پاش شد و من داشتم نا امید می شدم که یک دفعه از آشنای دل پرسیدم.
گفتمش نگو که دلم خونه. از 11 فروردین تا همین یکساعت قبل که تویه دفتر چکش کردم تعطیله. و الان فقط دنبال یک کامپیوتری می گردم که بصورت آفلاین داشته باشه و پستاشو انتقال بدم رویه سرویس دیگری.
تعجب کرد.
که چطور که من نیم ساعت قبل رفتم توش
از ما انکارو از او هم اصرار
من مثله بچه های دور مانده از مادر یا شایدم برعکس شده بودم.
فکر نمی کردم که واقعا تویه این دو هفته این هیچ اشکالی نداشته و این البرز مشنگ و بقول آقا احسان اسکول
که باید بره سرویشو جمع کنه.بزار دم کوزه آبشو بخوره که گاهی وقتا حتی یاهو میل رو هم میگه سایت مورد نظر بلاک شده است.
الان هم که دارم مینویسم خیلی خوشحالم که می توانم باز هم بنویسم.
گفتمش دیگر بگو گفتا مگو دیگر چه گفت.
می شود :
گفتمش دیگر بگویم گفتا لطفا دیگر مگو که بسه هر چه گفتی.
این هم از هنر فاتحه خوندن تویه هر چی شعره از هنرمند پر آوازه و شهیر قرن .
ساسان
---------
سلام
خسته نباشی
اگه وقت کردی یه سری هم به آشیانه بی دریغ ما بزن
خوشحال میشم
نظر هم یادت نره
در هر صورت موفق و موید باشی
یا علی
دمت گرم ساسا ن نذاشتی مطلب ما یک روز هم بمونه
اگه بخوای میارمش بالا.
موافقی.
سلام مادر دور مانده از بچه ها یا بر عکس!!!
ساسان جان منم خوشحال شدم که بعد از چند روز بالا خره از شما ندایی رسید.گفتم حتما دیگه خیلی از این وبلاگ ناامید شدی.البته به قول فروغ:بیش از اینها میتوان خاموش ماند!
راستی منصب جدید رو هم تبریک میگم.موفق باشید!
نه بابا شوخی کردم
ولی این دومین دفعه است ها !
می بینم دوستان هم آروم آروم سرشون خلوت می شه و دارن به جمع نا جمع ما می پیوندند. در هر صورت خوشحالم که وبلاگ پس از مدتها دوباره موتورش داره به راه می افته . پس بزن بریم
ساسان جون سلام سمت جدید رو بهت تبریک میگم . امیدوارم راحتتر باشی و سلامت
افسون و پیام عزیز.
سلام. خیلی ممنونم. از اینکه چراغ این جا رو روشن نگاه داشتین.
بخاطر سمته جدید هم ممنون و لی میدونی که همیشه سخت ترین مرحله شروع هر کار همون اول کار هست و بعد وسطش و بعد آخرش.
آره دیگه داداش . ببینمتون.
ساسان.
سلام اً قای رییس . بابا این چراغ کجا بوده که ما تا حالا توی پیت روغن میریختیم ! من تا حالا فکر میکردم سوختش اتمی باید باشه .
اینم واسه خندش .شک بر انداز بود !
سلام آقای میر سلیم. وزیر سابق محترم یک از وزارتخانه های محترم سابق. می دونی یک حمامی در اصفهان هست که با یک چراغ موشی همیشه آب داغ داشته. . الان اسمشو نمی دونم.
می دونی کار اون چراغ چی بوده.
من بهت می گم. کار اون چراغ این بوده که باعث می شده است که سوخته اتمی اون حمام فعال بشه.
حالام داداش جان. این چراغ که من گفتم همیه.
اگه ببینم از این به بعد تویه پیت روغن کرچک می ریزی می دونم که می خوای از تمام امکانات به نحو احسن استفاده کنی.
ال او ال.