سلامی چو بوی خوش آشنایی
بازهم سلام بازهم سعادتی دیگر نصیب این بنده حقیر شد تا دقایقی رو با دوستان باشم. راستش امشب قصد حرف زیاد زدن رو ندارم و میخوام برم سر اصل مو ضوع.
چندی قبل یکی از کتابهای کریشنا مورتی عارف هندی به دستم رسید . همینطور که داشتم ورق میزدم و پیش میرفتم یک دفعه دیدم بابا صحبت ها همون صحبتهای مولوی خودمونه با همون شیوه بیان ولی خوب یک کم امروزی تر . ولی به هیچ وجه منظورم این نیست که کریشنامورتی از صحبت مولوی تقلید کرده نه . شباهت صحبتهاش از درک و مشاهده درونی و شخصی این مرد بزرگه .حالا اگه اجازه بدین یه مطلب زیبا رو هم از کریشنا و هم از مولوی بیارم و با هم مقایسه کنیم .
کریشنا مورتی میگه :
وقتی انسان بدون هیچ غرض و تصور /بدون هیچ اندیشه شدن / بدون هیچ حجاب و مانع گوش کند . وقتی نظریات تجربیات استنباطات و انتظارات خود را کنار بگذارد /در آن صورت نه تنها صحیح و غیر صحیح بودن آنچه را میشنود به روشنی در میابد بلکه در صورت درک صحیح بودن / عمل وواکنش نسبت به آنچه صحیح است آنی و بلا درنگ خواهد بود ودر صورت درک غیر صحیح بودن هیچگونه عملی صورت نخواهد گرفت .
حال به این ابیات از مولوی دقت کنید
چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوی دیده شد
ودر جای دیگر هم میگوید :
زانکه تو علت نداری در میان
آن فراغت هست نور دیدگان
وان دو عالم را غرضشان کور کرد
علمشان را علت اندر گور کرد
جهل را بی علتی عالم کند
علم را علت کژ و ظالم کند
چاشنی گیر دلم شد با فروغ
راست را داند حقیقت از دروغ
اری اری من هم همین افسانه می گویم.
....بی گمان بینی همان جبر ضرورت هاست؛
که بدین سان پیش غافل چشم ظاهر بین٬
چشم قانون٬چشم عرف وسنت و ائین٬
ناپسندی٬لغزشی گمراه و شیطانی است.
وای بر ما٬با چنین کج داوری ها مان!
مطلق وتمثال نیکی را
وای از این بد باوری ها مان!
...گر نکو بینی همین گمراهی منفور٬در معنی٬
با دگر سان لفظ و دیگر صورت بغرنج٬
چهره ای از ساده تر حاجات انسانی است.
...ما غلامان و کنیزانیم٬در این معبد افسون.
ودروغین و دروغان را خریداران.
ما بت افسانه را٬با گوش فربه مان پرستاران٬
وحقیقت لاغرک میشی که قربانیست.
راستی یادتون رفته بود اسمتون رو بنویسید ها؟!...
مازی جان سلام.
دو ساعت دیگه وزیر میر سلیم می نویسه که بابا بدونید که هر کی اسمشو نمی نویسه منم.
ما هم می دونیم .
شما هم می دونید.
مواظب حقیقت باش.
ای ول ساسان راستی از کجا فهمیدی منم . ولی خوب چرا مثل این ماشین پلیسا آژیر میکشی الان هم مینویسم که منم . راستی مازی این شعر از اخوان بود؟
بابا مازی جون پنهانکاری نیست ولی واقعا هرچه من متن را خواندم نفهمیدم لطفا کمی بیشتر توضیح بده.و اگه وقت کردی سری هم به کلبه ما بزن خانه خودته ... با تشکر
نمی دونستم که اینقدر آژیرم بد صداست.
نه بابا تازه آژیر پلیس رو که نمیگن بد صدا! درسته که واسه اتفاقای بد به صدا در میاد ولی وقتی که صداش به گوش میرسه صدای صدای امنیته !!!!
آره به گمانم سلیم جان باید مال همون مرد!!! باشه.عنوان شعرش اینه:زندگی را مردم پیشین٬ خورد و پوش و لذت آغوش می دیدند.فکر کنم شمام مثه خودم هیچ ربطی بین نوشتت وشعر من پیدا نکردی!نه؟
بهمن جون متن رو و که من ننوشتم که توضیح بدم٬بلا!
چرا رابطه رو آروم آروم بهش میرسیم بستگی داره که چطوری بهش فکر کنی . خوب من نفهمیدم آلان متن من مبهمه بهمن جون یا ......