خانه دوست کجاست

در فلق بود که پرسید سوار

آسمان مکثی کرد

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید

و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت

نرسیده به درخت

کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است

و در آن عشق به اندازه پر های صداقت آبی است

می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر برون می آرد

پس به سمت گل تنهایی می پیچی

دو قدم مانده به گل

پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی

و تو را ترسی شفاف فرا میگیرد

در صمیمیت سیال فضا

خش خشی می شنوی

کودکی میبینی

رفته از کاج بلندی بالا

جوجه بردارد از لانه نور

و از او میپرسی

خانه دوست کجاست

سهراب سپهری
....................................
salim

نظرات 23 + ارسال نظر
کورش شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 04:39 ق.ظ

در دل پاک بشر
درصلات دم صبح
درضلالی بهم تو شدی ابر سفید
خانه ی دوست ببین تا بکجاست
در شراب نیلی صاف اهورایی دل
پاک از تیرگی حرف شنود
نورکی میتابد
مور موری که ز بینایی ما گم شده است
در فرا سوی صدا
فارق از چرک بهم تو شدی جنگ نگاه
نور نازی که به مهجوری ادم شده زندان
کلبه ای بی جان شد
خانه ی دوست ببین تابه کجاست

س شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:36 ب.ظ

دست همه دوستانی که امشب حال دادند و اومدند سینما درد نکنه !!!!!!

سلیم سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:28 ق.ظ

فاش می گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
....................................
یه توصیه دوستانه به همه دوستان عزیز میکنم و اون اینکه . واسه خودتون زندگی کنین . اون کاری رو بکنین که فکر میکنین درسته و نفعی به خلق داره ! منتظر وا نستین ببینین بقیه چه میکنن تا شما هم عین اون رو انجام بدین !
و منتظر نمونین که حتما کس دیگه کاری وکه متعلق به خودتونه انجام بده و یا چیزی که متعلق به شماست برداره !
و تو وبلاگ هم وانستین که حتما یکی چیزی بنویسه ! چرا تو اولین نظر نباشی ! اصلا تو خودت یک شخصی با یک نظر مستقل . و همیشه اینکه من و تو ما میشیم ! این رو از یاد نبریم

سلیم چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:31 ق.ظ

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد
خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
........................................
ما که رفتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان با دگران وای به حال دگران
.......
خداحافظ تا ..............

ساسان چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:29 ق.ظ

سلیم عزیز.
دیشب که من خونه دوستم بودم و تو آنلاین شدی . گفتم که فرداشب با هم صحبت می کنیم.
نمی دونستم که تا فردا بهار عمر تو هم خزان میشه.
ما که رفتیم یعنی چه. تو بمان یعنی چه . وای به حال یعنی چه.
من و تو همیشه ما هستیم. فقط باید نبریم . عزیز دله برادر.
هر کی تویه این وبلاگو نیگاه کنه. میبینه که یکی از گدا های هر ساعتش و هر لحظش خوده من هستم. ولی گدایی هم حدی داره .
حدش اینه که نباید صاحب کرم را پشیمان کرد.

ای مرد جهاد و آرزو بمان تا بماند همه آنچه در نظر سوم نوشتی.
ارادتمند همه یاران صمیمی.

کورش غفاری چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:52 ق.ظ

هر که خواهد منو تو ما نشویم خانه اش ویران باد

[ بدون نام ] چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:49 ب.ظ

گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
...........................
دیدم به خواب خوش که بدستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
چهل سال رنج و غصه کشیدیدم و عاقبت
تدبیر ما بدست شراب دوساله بود
...........................................
به قول شهرام شب پره که میگه :‌
بیا که من و تو ما بشیم
رفیق با وفا بشیم
بیا که من و تو قصه ء
تموم عاشقا بشیم
.................
this is called the exact combinition between classics and modernity

کورش غفاری چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:42 ب.ظ

دلیل شکست خیلی از ما در زندگی اینکه میترسیم اعتماد بنفس نداریم باید خودت میان دریا بندازی مثل یک شیر بجنگی . کورش

سورئالیست پنج‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:09 ق.ظ

چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند...

جونم برات بگه که گاهی وقتها اینجوری میشه. آدم مجبوره واسه خودش زندگی نکنه. و همیشه...
بهر حال قلم های فعاله آشنای دل قوت قلبی هستن برای اهالیش!!همشون

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:09 ق.ظ

آقا یه سوال !!!
رابطه میان شیر و دریا چیه ؟!!!!

کورش پنج‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 05:18 ق.ظ

راستش و بخوای خودم لحظه ی اول متوجه ی این نکته شدم
اما دیر شده بود چون بینهایت جو منو گرفت بود.کورش

ساسان پنج‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:21 ق.ظ

کوروش جان سلام.

خیلی با حالی. کلی خندیدم. ای ول رفیق لوسی کاوندیش من.

مواظب خودت باش.

افسون جمعه 7 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:10 ق.ظ

سلام کوروش.تو کجایی الان؟بالاخره رفتی یا نه !
خیلی حرف جالبی زده بودی.اینکه جوگیر شدی.منم کلی خندیدم.

کورش غفاری جمعه 7 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:58 ق.ظ

سلام افسون خوبی من دو هفته ی دیگه پرواز دارم در حال حاضرم مشهدم .چه کنیم دیگه جو گرفتم شما بزرگا ما ر و
ببخشید

سوسک بی خانمان شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:02 ق.ظ

دیگه کوروش و انگلیس و ...
بابا سامر کمپ ! ما رو هم در یاب . ولی خوب موفق و موید باشی !

کورش شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:41 ق.ظ

من چاکرتم
اگر شما خودتون معرفی کنین ممنون میشم

کورش شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:33 ب.ظ

بلاخر نمیدونم خاله سوسک یا اقا سوسک
خود تو معرفی نکردی

سوسک بی خانمان یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:27 ق.ظ

ما که معرف حضور هستیم ! البته به بر و بچ به نام سوسک نمیشناسن شایدم بشناسن به هر حال مید ونم ای کیو داری و می تونی حدس درست بزنی !!!
اه بیا سطح تماس .....

کوزش یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 05:17 ق.ظ

بخدا کم حافظه تر از خودم کسی رو ندیدم

سلیم شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 07:36 ق.ظ

آقا ! خیلی ممنون و متشکرم از اینکه همتون سری به این وبلاگ میزنین ! بعد ساسان به من میگه چرا نامه خداحافظی مینویسی . بازم ما معرفت داشتیم و می خواستیم با خدا حافظی صحنه رو ترک کنیم !
کجایی ای زجان خوشتر شبت خوش باد من رفتم
البته نه واسه همیشه
برمیگردم (سنجد)

افسون یکشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:13 ق.ظ

سلیم اگه جای بهتری میری ما هم میایمممم!!!

سلیم یکشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 07:29 ق.ظ

بابا یه نفر بیاد این پست رو عوض کنه
دیوونه شدم دیگه
تابستون تموم شد با مزه ها

ساسان یکشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:03 ق.ظ

خانه دوست همین جاست.

من هم ویندوزم خرابه. تو هم نمک بپاش به زخم ما.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد