این بار...

این بار من یکبارگی در عاشقی پیچیده ام
این بار من یکبارگی از عافیت ببریده ام
در عاشقی
در عاشقی پیچیده ام .

کاش می شد آدم یه جوری تو لحظه های خوب زندگی زندانی بشه ! کاش می شد یه جوری طعم زندگی به همون طعمی باشه که خیلی دوست داری ! کاش می شد احساس آدما تغییر نکنه !
کاش....

شادی
نظرات 11 + ارسال نظر
ساسان پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 12:50 ق.ظ

نمیشه ولی اگه بشه چی میشه.

سلیمان پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 01:24 ق.ظ

از اینکه می شنوم به طعم دلخواهت از زندگی آنجوری که می خواستی رسیدی خیلی خوشحالم. بر عکس ساسان من معتقدم که می شه فقط به خود آدما بستگی داره. والا خدا که با خلایقش دشمنی نداره. مهم اینه که بخوای نگهش داری.
مشکل برای آنهایی است که هفت قاره را می چرخن و بعد میگن جسته‌ایم ما یافت می نشود. غافل از این که آب تو سبوی خودشونه.

همیشه با طعم دلخواهت باشی.

و باقی بقایت

ایمان پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 03:12 ق.ظ

کاش می شد آدم نفس نکشه یا اگه می کشه خوب بکشه! ( البته حیف این هوا برا اونایی که قدرشو نمی دونن!) اما ابن الوقت رو که شنیدین؟! پس قدر شو بدون و کاشکی نیار!
بدرود

محمد حسن گنجعلی پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 08:11 ق.ظ

سلام ساسان خوی منو که میشناسی من میخام برم پس خداحافظ

ندا پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 10:41 ب.ظ

سلام محمد حسن
خوبی ! خوش اومدی !
می گم ها !در عاشقی پیچیدنم حالی داره .
پس شادی جون سعی کن حالشو ببری . کاش و کاشکی هم نیار . اگه بخوای می رسی . یه کم دیر ، یه کم زود ، ولی می رسی . یافت می شود .

ساسان جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 01:49 ق.ظ

ندا . سلام.
یک چند وقته یک جوری حرف میزنی اینگار هفت شهر عشقو طی کردی و ما هم همچنان خواب هستیم.
اگه خبری هست بگو تا ما هم حالشو ببریم و خوشحال و خوشحال بشیم.
باشه . زودی جلی بگو.

آدی جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 10:48 ب.ظ

سلام شادی
اگه زندگی به طعمی باشه که آدم می خواد ، دیگه حال نمی ده ، ضد حالم توی زندگی با حاله .

ندا شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 09:45 ق.ظ

سلام ساسان !
نخوردیم نون گندم
دیدیم دست مردم

سلیم سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 01:59 ب.ظ

آخ جون بازم عشق و بازم صفا. بزار جواب همه صحبتا رو تو یک بیت شعر بدم : جور عاشق چه کند گر نکشد طالب دوست گنج و مار و گل و خار و غم و شادی بهمند . اگه خدا می خواست همیشه شادی و راحتی بده به انسان هیچوقت آدما بزرگ نمیشدن . خوب بودن و شدن همش در سایه درد دیدنه .
به صورت شدن چون پری کی توانی به افعال ماننده شو مر پری را .و اینکه خفتگان را خبر از عالم بیداران نیست تا غمت پیش نیاید غم مردم نخوری

علی جمعه 20 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 09:21 ب.ظ http://ashnayedell.blogsky.com/

سلام شادی
برای اولین باری هست که من هم این وب/وبلاگ را تا آخر خواندم ولی فقط به خاطر آقا ساسان عزیز که همیشه این را برایم می فرستاد ولی من زیاد به آن توجه نمی کردم ولی امشب قسم خوردم که هم بخوانم و هم نظر شخصی خودم را بدم...
عاشقی دردی بی درمانی است که هر چقدر به آن فکر کنی بیشتر دیوانه خواهی شد پس باید قید همه چیز را بزنی تا بتوانی یک عاشق و شاید هم یک دیوانه ی عاشق باشی پس راه پیچیده ای داری که برایت آرزوی موفقیت میکنم.

فرید شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 10:49 ب.ظ

سلام شادی!
فکرکنم ما همدیگه رو دیده باشیم
مگه اینکه شما یه شادی دیگه باشی
به هر حال میخواستم بگم عشق مثل یه سیبه که وقتی گاز می زنی ممکنه اونقدر ترش باشه که دیگه تا اخر عمرت لب به سیب نزنی و ممکنه اونقدرشیرین باشه که مزش تااخر عمرزیر دندونت بمونه!!!
ولی من هر دوشو دوست دارم!
پیروز باشیذ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد