وقتی آشنای دلی نباشه این آقا دله با خودش حال می کنه.
ولی وقتی که با خودش هم قهر باشه دیگه واویلاست.

امشب من دوتا وبلاگ دگه رو هم آپدیت کردم ولی بازم دلم هوای یک آشنای دله دیگه رو میکنه.
یکروز صبح با شیخ حافظ شیرازی بدر قهوه خانه همی شدیم.
پس از اندکی رو به من کردی و گفتی که نیمرو می خوری یا املت . من که همیشه در هم چین حالاتی با نهایت ادب و احترام می گفتم خواهش می کنم چیز برگز یا کوکتل یا هر کدام که شما می خوری . اصلا فرقی نمی کنه . در نهایت شجاعت ناشی از شناخت عرض نمودم که نیم رو. و اینچنین شد که ما را از هم صحبتی مهدی غزلخوان بسار خوش آمد.
خدا شیخ مارا عمر بسیار دادی تا همی منو های آسان پیشنهاد کردی و مرا از شرمساری عدم شناخت باز رهانیدی.

در ضمن خدمت آقای خدا عرض کنیم عشق بازی بسه. ریپلای تو آل هم نکنه و پاشه مسائل مشکلات بندگان گنه کار و بیگناه را کیس بای کیس بررسی کنه و طرح تکریم ارباب رجوع را هم مد نظر داشته باشد.
ساسان

عشق

سلام دوستان این حدیث قدسی را در جایی مطالعه می کردم بسیا زیبا است. من طلبنی وجدنی ومن وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته فعلی دیه و انا دیه راستی حدیث قدسی گفته ی خود خود خداست. منکه اسمشو عشق بازی خدا می گذارم . خدا نگه دارتان باشد. علی رضا..