قشنگترین حادثه رسیدن به نگاهی است که از واقعه عشق تر است. امشب همه می ترسیدن که بگن چند هزار . آخه از یکی که بیشتر شد و دوتا شد و سه تا شد و صد تا شد و هزار تا شد دیگه چی فرقی میکنه. سخت است نه بخاطر اینکه یکروز ممکنه برا خودت اتفاق بیفته بلکه برای اینکه همین امروز براخودت اتفاق افتاده است همین الان همین لحظه . خدایا کمک کن که من هم و ما هم بتونیم از اینکه ادعا میکنیم آدم هستیم احساس شرم نکنیم. تسلیت به همه آدم های دنیا بخاطر مردن چندین هزار نفر در بم و روستاهای اطراف در خواب.
راستش قرار بود بیشتر باشیم ولی نمیدونم چرا بعضیها نتونستند به جمع پر شور ما در کرانه های سید رضی و بلندیهای هنر بپیوندند.خودشون می دونند که کیا هستن. خولسش خیلی حال داد خصوصا زمین خوردنش!؟
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت وز بسترعافیت برون خواهم خفت باور نکنی خیال خود را بفرست تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت ....
همه شهر رو زیر پا گذاشتیم اما یه قهوه خونه باز نبود تا لبی تر کنیم و دل به گذر لحظه ها بدیم . من و ساسان و کوروش و کیانا و محمد و سارا همه شهر و گشتیم و به من خیلی حال داد.