خانه عناوین مطالب تماس با من

وبلاگ گروهی بچه های SS ایران

وبلاگ گروهی بچه های SS ایران

پیوندها

  • وبلاگ بازاریابی عطار
  • وبلاگ فروش و مهارت های آن (جمعی)
  • وبلاگ گروهی بازاریابی کاویان

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • شبکه ای از وبلاگ ها
  • اندر مزایای جنی دات کام
  • اعلام وجود کردن, چه کار سختی؟
  • صبح روز دوشنبه جنابعالی متعالی
  • یا علی مدد
  • خودت را بهتر بشناس.
  • موش به خونش نمی‌رفت
  • ?Am i thankful
  • بعد از یک هفته
  • آدم موفق
  • who is a happy person in your mind?
  • بازم برگشتم.
  • یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
  • یک سال و سه روز گذشت
  • هی هی زندگی.

نویسندگان

  • recovering 243
  • سعیده 1

بایگانی

  • آذر 1389 1
  • بهمن 1388 2
  • دی 1388 1
  • آذر 1388 8
  • شهریور 1387 1
  • خرداد 1386 1
  • فروردین 1385 1
  • بهمن 1384 1
  • آذر 1384 2
  • آبان 1384 1
  • مهر 1384 2
  • شهریور 1384 2
  • مرداد 1384 2
  • تیر 1384 7
  • خرداد 1384 7
  • اردیبهشت 1384 7
  • فروردین 1384 7
  • اسفند 1383 11
  • بهمن 1383 7
  • دی 1383 6
  • آذر 1383 6
  • آبان 1383 17
  • مهر 1383 8
  • شهریور 1383 16
  • مرداد 1383 18
  • تیر 1383 38
  • خرداد 1383 23
  • اردیبهشت 1383 16
  • فروردین 1383 7
  • اسفند 1382 7
  • بهمن 1382 1
  • دی 1382 5
  • آذر 1382 5

آمار : 79734 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • اخرین نسخه ی یار دبستانی !!!!! یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1384 11:55
    من دیگه هیچ حرفی واسه گفتن ندارم!!!!! خداییش این کارشون دیگه جای خنده داره.از اون خنده هایی که از گریه غم انگیز تره ! افسون http://www.abad.ir/news/files/sound/505/YareDabestani.wma
  • [ بدون عنوان ] شنبه 4 تیر‌ماه سال 1384 11:24
    کرکره های سرزمین مادری ام را پایین بیاورید این خاک عاقبت بخیر نخوا هد شد!!!!!! ( افسون )
  • بهار رفت و ... سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1384 22:12
    سلام و امشب با شکوه همه بخیر ! امشب جه حال و هواییه ! حیفم اومد که نیام و ننویسم.امشب چه ماه خوشگله.حال میده بری رو بهش بشینی و خوب نگاش کنی. امشب بهار میره تا سال ۸۵ که دوباره بیاد یا شایدم نیاد.وفردا خورشید دوباره برای چهارمین بار در سال۸۴ متولد میشه.دوباره۳۱خرداد اومد و منو یاد این بیت انداخت بهار بود و تو بودی و...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1384 08:49
    سلام منم هستم.اشکالی که نداره؟ فقط چرا همتون از آدمای معروف می نویسید؟ چرا خیلی کم حرف دلتونو می نو یسید؟ چرا اینجا شده مثل یاهو مسنجر و انگار همه برای هم اینجا آف می ذارن؟ چرا تو نظرات همه چی دیده می شه جز نظر؟ یا یه نفر یه نظری می ده نفر بعدی یادش می ره درباره ی اصل موضوع باید نظر بده میره درباره ی نظر قبلی نظر میده...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1384 12:06
    دوباره سلام به همه خواستم بگم تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل. کوروش
  • عجب سخت است. جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1384 03:09
    دیروز و پس پریروز و پس پس پریروز. دوشنبه شب. مسیر بلوار ذکریا. رحیم . ساسان. راستی شنیدی ؟ چی رو؟ یک خبر بد. نه زودتر بگو. چی شده باز. فرهاد . فرهاد نائمی. تویه تصادف تویه آمریکا مرده. چی جدی میگی. شوخی نکن. فرهاد . نه بابا. باور نمی کنم. راستی اسمه زنش چی بود. نیلوفر. اوه راست می گی. حالا یادم اومد. عجب. چند دقیقه...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1384 17:50
    به نام خدا من سلامتی ندیدم ز خسان گر تو دیدی سلام من برسان کوروش ـ لندن
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1384 00:49
    سلام بچه ها. دخترا و پسرای خوب و خوشگل. رفقای قدیمی و جدید. خیلی وقته که بی خبرم ازتون. همه از هم بی خبریم. شایدم فقط من بی خبرم. ولی احساس می کنم که بی خبری از حال رفقا مد بهار 84 باشه. که ماهم خارج ازش نیستیم. ولی خوب چند وقتی بود که قدرت نوشتن ازم سلب شده بود. وقتی می گم قدرت نوشتن منظورم این نیست که من جلال آل...
  • ...قالی از صد رنگ بودن زیر پا افتاده است چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1384 13:13
    در شمار ان کاهنان وکشیشان مباش که شیب تند و ستیغ پر خار راه بهشت را به من بنمایی و خود چون رندان لا ابالی در راه پر گل وریحان عیش بخرامی و هیچ پروای خویشت نباشد !!!!!!!!!!!! در طول روز با خیلی از این ادما(که البته ادم نیستند)برخورد دارم که حالمو به هم میزنن.مخصوصا امروز! یکی از مسوولین سابق دانشگاه رو دیدم که به خاطر...
  • سیزده خط برای زندگی شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1384 03:21
    سیزده خط برای زندگی دوستت دارم ، نه به خاطر شخصیت تو ، بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا می کنم. هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود. اگر کسی تو را آن طور که می خواهی دوست ندارد ، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد. دوست واقعی کسی است که...
  • بارانی باید...... چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1384 18:39
    همه چیز گاه اگر کمی تیره می نماید... باز روشن میشود زود تنها فراموش مکن این حقیقتی ست بارانی با ید تا رنگین کمانی بر اید و لیمو هایی ترش تا که شربتی گوارا فراهم شود و گاه روز ها یی در زحمت تا از ما انسانهایی توانا تر سازد خور شید دوبا ره خوا هد درخشید زود خواهی دید!!! ( کولین مک کارتی)
  • [ بدون عنوان ] شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1384 22:38
    دیگه ازپستهای طولانی بدم اومده.پس بدون هیچ مقدمه و مؤخره ای این شعر رو بخونید و ... لطفآ بودن ... یا نبودن بحث در این نیست وسوسه این است. *** شراب ِ زهر آلوده به جام و شمشیر به زهر آب دیده در کف دشمن. - همه چیزی ا ز پیش روشن است و حساب شده و پرده در لحظه معلوم فرو خواهد افتاد. پدرم مگر به باغ جسمانی خفته بود که نقش من...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1384 01:08
    سلامی چو بوی خوش آشنایی بازهم سلام بازهم سعادتی دیگر نصیب این بنده حقیر شد تا دقایقی رو با دوستان باشم. راستش امشب قصد حرف زیاد زدن رو ندارم و میخوام برم سر اصل مو ضوع. چندی قبل یکی از کتابهای کریشنا مورتی عارف هندی به دستم رسید . همینطور که داشتم ورق میزدم و پیش میرفتم یک دفعه دیدم بابا صحبت ها همون صحبتهای مولوی...
  • سلام به بچه های اسماعیلی ایران دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1384 08:03
    عاشقانه می نویسم برای همه عاشقان: عشق هنری مقدس است عاشق بودن در پیوندی مقدس به سر بردن است. عشق با جدایی نمی میرد با بسیار با هم بودن شاید ولی با جدایی هرگز. و عارفانه می نویسم برای کسانی که توسط آنچه در طی قرون تاریخ به خودشان داده شده است در غل و زنجیری سخت و آهنین گرفتار تعصب و گمراهی گشته اند. پیوند داشتن با...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1384 03:58
    مدرسه عشق در مجالی که برایم باقی است باز همراه شما مدرسه ای می سازیم که در آن همواره اول صبح به زبانی ساده مهر تدریس کنند و بگویند خدا خالق زیبایی و سراینده عشق آفریننده ماست مهربانیست که ما را به نکویی دانایی زیبایی و به خود می خواند جنتی دارد نزدیک، زیبا و بزرگ دوزخی دارد- به گمانم ? کوچک و بعید در پی سودا نیست که...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1384 18:54
    تا کی کند سیاهی چندین دراز دستی... هفته ی خوبی نداشتم.امتحان میان ترم فرانسه که از اول هفته بد جوری حالم رو گرفته بود، بس نبود که کیف جیبیم رو هم زدن. گواهینامه، کارت دانشجویی و چند تا کارت دیگه هم توش بود. خوشبختانه بعد از دو روز پیدا شد. البته بدون پول! از اون دزدای مسلمون بود!! نمی دونم چرا امسال از اولش مزخرف شروع...
  • همه چیز با عشق ممکن است. یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1384 23:59
    امشب بر خلاف همیشه که بعد از دعای دوم می رسیدم جماعتخانه، زودتر رفتم. دلیلشم نمی دونم. فقط می دونم که زیادی از کار خسته شده بودم. رفتم پیشت سر مدیر جدید ایترب نشستم. موکی فرمان به اینگلیسی خوندش و خوب ما هم استفاده چند جانبه بردیم. بعدش بود که خانم مارس یا همان ذهره رو فراخوندند که مقالشو بخونه. مقاله که نه . معرفی...
  • سلام چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1384 21:57
    سلامی چو بوی خوش آشنایی من مازیار مرادیان 20 ساله از مشهد، دانشجوی رشته زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه خیام هستم. بسیار خوشحالم از این که این امکان فراهم شد تا بتونم با این وبلا گ و دوستان خوبی مثل شماها آشنا بشم.حضورتون عرض کنم که اگر چه دیرگاهیست تقریباُ کاری غیر از وبلا گ گردی همراه با لینکینگ پارک گوش کردن...
  • چی عجب زندگی. چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1384 00:27
    امشب سر کار بودم . سرکار جدیدم. آر پی جی. موبایلم زنگ زد. مشغول کاری بودم و نمتونستم جواب بدم. زنگاش بیشتر شد و بیشتر شد. بالاخره رئیسم موبایلمو بدستم داد و جواب دادم. رفیقی بود جانان. خیلی زود جوابشو دادم و قرار گذاشتیم برا بعد. بعدشم مصادف شد با خونه حاج عبد القیوم و دوباره قرار گذاشم برا بعد. سعی کردم سره قرارم...
  • خبر سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1384 19:47
    سلام امروز دانشکده ادبیات و علوم انسانی فردوسی اولین جلسه از سلسله جلسات بنیادهای تیوریهای حقوق بشر را با سخرانی دکتر عبد العزیز ساشادینا استاد دانشگاه ویرجینیا و عضو کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد برگزار نمود. من و ویدا و ندا هم تو اون جلسه بودیم . هفته آینده هم ساعت ۱۰ صبح سه شنبه جلسه دوم از ۵ جلسه خواهد بود ....
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1384 11:53
    سلام به همه امروز صبح که میومدم کلاس نمیدونم چرا این شعر افتاده بود سر زبونم.بیشتر از ۱۰ بار خوندمش.حتی سر کلاس گهگاهی میومدو میرفت و من سعی میکردم تحویلش نگیرم.برام خیلی جالب بود.سر صبح! بی مقدمه! این شعر قشنگ! یه نشانه خوب برای امروز گرفتم.حالا هم برای شما می نویسمش ولی امیدوارم اینجوری به شما گیر نده!!! قاصد امد از...
  • یک شعر از فخر الدین همدانی متخلص به عراقی چهارشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1384 22:34
    کجایی ؟ای زجان خوشتر شبت خوش باد من رفتم بیا در من خوشی بنگر شبت خوش باد من رفتم نگارا بر سر کویت دلم را هیچ اگر بینی ز من دلخسته یاد آور شبت خوش باد من رفتم زمن چون مهر بگسستی خوشی در خانه بنشستی مرا بگذاشتی بر در شبت خوش باد من رفتم تو با عیش وطرب خوش باش من با نا له وزاری مرا کان نیست این بهتر شبت خوش باد من رفتم...
  • و اما بعد. دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1384 16:13
    دیروز قرار گذاشته بودیم که با بچه ها بریم یکی از این جلسات ان ای یا همان نارکوتیک انونیماس خودمان. از این جلسات بازش بود که همه می تونستند شرکت کنند. خوب قرار بود از بچه ها و رفقا هم چند تایی بیایند و قرار گذاشته بودیم روبروی زیست خاور. که فقط سه نفر آمدند و بعد فقط مرتضی ماند و با من آمد. رفقای دیگه هم اونقدر قدرت...
  • نوروز مبارک یکشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1383 15:17
    سلام دوستان. یک سال گذشت . پر از تجربه های دلچسب و نچسب. ولی گذشت و ما به اندازه یکسال رشد کردیم. بزرگ شدیم و به اندازه یکسال هم از بودن در کنار همدیگر لذت بردیم. من به نوبه خودم از همه آشنایان دل و سایر رفقا تشکر می کنم و امید وارم که سال 84 سال بر آورده شدن همه آرزو های شما و نصف آرزوهای خودم باشه. هر روزتان نوروز ....
  • جوانان - بها یا بهانه. شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1383 01:50
    خیلی نمی خوام حرف بزنم. همه بچه مشهدی ها خبر دارن . دیشب جلسه ای بود با حضور همه افرادی که خوب یک هفته صحبتشو می کردن با پذیرایی و مشارکت زیاد. یک مقدمه. چند تا سوال . چند تا ترجمه . چند تا سوال دیگر و آخرش هم تمام شد. من هم شرکت کردم . اونجا تا حرفا می خواست جدی تر بشه ترمز دست کشیده می شد. ولی جدا می خوام بدونم که...
  • چند پرسش جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1383 10:57
    مرز در عشق و جنون باریک است کفر و ایمان چه به هم نزدیک است در جهانی زندگی میکنیم که علیرغم تمامی دستاوردها ی مدرن و پیشرفته که به منظور ایجاد آرامش و امنیت انسان طراحی شده اند کمتر احساس امنیت و آزادی میکنیم . شاید یکی از دلایل این عدم امنیت و آرامش درونی منبعث از شیوه نگرش ما به جهان هستی و جایگاه و نقش ما به عنوان...
  • من بیدارم. چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1383 01:45
    امشب مثله همه شبهای دیگه رفتم جماعتخانه. ولی مثله همه شبهای دیگه ادامه پیدا نکرد. قتی رفتم دستشویی یاده دستشویی های عمومی بیرون افتادم. مخصوصا تویه پارکها و رستورانهای تو راهی که یک بوی ترکیبی از .....و سیگار فضای اونجا رو پر کرده. اون قسمت سیگارش ماله دوده خود سیگار نیست. بلکه ماله تنفس آدمهای سیگاری است. این بود که...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1383 15:31
    آ بی پوش شهر صدا قت با ش و دوره گرد شهر تلاش تا فا تح حصار حقیقت با شی!! افسون چرا دیگه کسی تو این وبلاگ حرف نمیزنه ؟؟!!! بیدار شییییییییییییییییییین!!!!!!!!!!!
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1383 12:47
    گفتم به دام اسیرم ، گفتا که دانه با من گفتم که اشیان کو،گفت اشیانه با من گفتم که بی بها رم ، شوق ترا نه ام نیست گفتا بیا به گلشن،شور ترانه با من گفتم بهانه ای نیست تا پر زنم به سویت گفتا تو بال بگشا راه بها نه با من گفتم به فصل پیری در من گلی نروید گفتا که من جوا نم،فکر جوا نه با من گفتم که خا ن وما نم در کار عاشقی...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1383 12:11
    و ق تی پرنده ها از بام ها و ارتفاعات بلند،پرواز را برای اولین بار می اموزند وقتی گل های داوودی زمین را به اسمان پیوند می زنند وقتی حیات بشر در امتداد روز های بارانی،رویش را به خاک می بخشد وقتی زمین از براده های خورشید گرم میشود وقتی رعد،ابر ها را حلاجی میکند وقتی کودکی متولد می شود، اسمان ا بی می گردد. وقتی نیلو فرها...
  • 244
  • 1
  • صفحه 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 9