شادی باهات موافقم


نمی دونم که چی  میشه که آدرس بلاگ سکای را تایپ می کنم.
شاید منم تنها وقتی که حالم خیلی خرابه دست به نوشتنم خوب میشه.
الان بابام داره میگه که آقای محترم. غذا سرد شد.

نمیشه دیگه ادامه داد.

ساسان
-------

دیگه چی بگم ؟


دیدی بعضی وقتها می خوای هزارتا حرف بزنی ولی راهشو پیدا نمی کنی !
یه آدم دیگه چون از دور می بینتت و از بیرون  شاهد رفتارته ؛ چقدر می تونه بهت کمک کنه که حرف بزنی و سبک بشی ! حالت عجیبیه ؛ بعضی وقتها از خودت بهتر می دونه دنبال
چی می گردی !
 تو این لحظه ها به وجود یه آدم باهوش که تو رو از خودت بهتر بشناسه احساس نیاز
می کنی !

شادی

Me the serious


گیرم که یادم را می کشید٬ گیرم خصوصی ترین خاطراتم را ابزار مجازاتم می کنید.
خانه های کنارم را خالی می کنید٬ زیر پاهایم را لرزان. گیرم باورتان هر لحظه مرا فرو می کشاند.
با افکارم چه می کنید؟ نوشته هایم٬ که هر نیمه شب در جایی تنها و بی کس می نویسمشان. و با صبرم؟ نمی میرم. هیچ گاه نخواهم مرد.

(‌ به یاد شاملو )

مهر