منم بازی ؟
آدی

من و نازی و حسین پناهی

بیکرانه
در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پایوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به حز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام، کجا
ندیده ای مرا ؟

سا......
--------

سلام


سلام عمو ساسان ...
مامانی گفت که برام نامه نوشتی ! مرسی که دلت برام تنگ شده
مامانی هم دلش برام تنگ شده بود!!

آخه از طرف مهد کودک رفته بودم  اردو ؛ مامانی هی بهم زنگ می زد می گفت دلش برام تنگ شده !!

دلتنگی اصلا خوب نیستا!! آدم وقتی به دلتنگی فکر میکنه گریه اش می گیره!
 
اما کیارش ؛دوستم دلش برام تنگ نشده بود چون قبل از رفتن مداد رنگیش رو بهم نداد و منهم باهاش قهر کرده بودم !

....

مامانی قهر بهتر نیست ؟ خوب اینجوری آدم  وقتی دلش تنگ می شه گریش نمی گیره که؟

مامانی با توام!!

باهام قهری؟؟

آآآآآآآ

مانا