بسترم
صدف خالی تنهایی توست
و تو چون مروارید
گردن آویز کسان دگری
؛گنگ خوابدیده؛
این دفعه مثله همیشه نیست.
سخته.
خوب میتونم مثله همیشه یک گزارش بدم که چی گذشته.
ولی خوب چه فایده . وقتی که مثلا شادی ناراحته. شاکیه.
وقتی هم که باهاش حرف می زنی می فهمی که زیاد فایده نداره.
مهرداد اصلا پیداش نیست و خوب بقیه هم کم حرف هستند.
ولی هفته قبل کلی مهمون داشتیم. کلی مهمون آشنا که دو دفعه دیگه که در بزنن. مثل بقیه میشن صاحب خونه. یکی از این مهمونا که منو کلی مبهوت کرد آتوسا بود . با اون نظر خوبش.
آدمی که خوب شاید خیلی سخت باشه که کمی ازش حرف بشنوی. حد اقل برای من. نمی تونم بگم که آدم مثلا کم حرفی است ولی موقعیتش نیست.
و امشب بهش گفتم که چقدر لذت بردم.
و اما دیشب مصاحبه حاضر امام رو دیدم و اگه کمی دقت می کردی فاصله افکارشو با دیگر آدمایی که ادعای داشتن تفکر و رهبری می کنن می دیدی. مثلا جرج بوش. با اون افکار قلدر مآبانش. همینقدر می تونم بگم که دیدن این فاصله چقدر وظیفه منو و همه ی آشنایان دل رو سخت می کنه.
بعدشم که جشن جهان گیر بود و خوب باید خوش می گذشت .
در ضمن دیشب فهمیدم که بعضی وقتا خیلی بد می نویسم . چون مثلا از حرفی که زده بودم راجع به عروسی تهران چه تعبیر های بامزه ای شده بود. ولی من مثله همه آدمایه دیگه برای خودم یک قوانینی دارم که سعی می کنم رعایتشون کنم. و اون کار در کتاب قانونم غیر مجاز است.
یک مورد دیگر هم اینکه بچه های کوهنورد یکم از دست هم دلخور شده بودند که خوشبختانه رفع شد. ولی باید یکمی تغییر محتوا و تغییر سیاست بدهند. به نظر من خیله حیفه که ازاین همه پتانسیل خوب درست استفاده نشه.
اینم گفتم چون گاهی وقتا حس می کنم که چون راحت بدست اومده زیاد قدر شو نمی دونیم.
ببخشید که خیلی حرف زدم.
بقول یک دوست مریخی زنده باشید.
ساسان
--------