Little Angel

 
و دو روزی با ورج ورجه زدن فرشته ای کوچک و مو سیخ از خواب لحظه ای بیدار شدم.

مهر

شادی باهات موافقم


نمی دونم که چی  میشه که آدرس بلاگ سکای را تایپ می کنم.
شاید منم تنها وقتی که حالم خیلی خرابه دست به نوشتنم خوب میشه.
الان بابام داره میگه که آقای محترم. غذا سرد شد.

نمیشه دیگه ادامه داد.

ساسان
-------

دیگه چی بگم ؟


دیدی بعضی وقتها می خوای هزارتا حرف بزنی ولی راهشو پیدا نمی کنی !
یه آدم دیگه چون از دور می بینتت و از بیرون  شاهد رفتارته ؛ چقدر می تونه بهت کمک کنه که حرف بزنی و سبک بشی ! حالت عجیبیه ؛ بعضی وقتها از خودت بهتر می دونه دنبال
چی می گردی !
 تو این لحظه ها به وجود یه آدم باهوش که تو رو از خودت بهتر بشناسه احساس نیاز
می کنی !

شادی